مجاهدت

حراست ویژه شهید فرجی از اموال بیت‌المال/ عقیده عرفانی شهید درباره پوشیدن لباس سپاه


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، همرزمان این شهید «عزیز‌الله فرجی» او را به امانتداری می‌شناسند. شهیدی که بیشتر از هر چیزی نسبت به بیت‌المال حساس بود و خیلی به حفظ و جلوگیری از هدررفت آن توجه داشت. او حتی از خودکار اداره برای کار شخصی استفاده نمی‌کرد. وقتی می‌خواست در مقر سپاه مطالعه کند، چراغ اداره را خاموش می‌کرد و با نور چراغ نفتی شخصی‌ که از منزل آورده بود، مطالعه می‌کرد.

درباره  شهید

شهید عزیز‌الله فرجی متولد ۱۳۲۴ در روستای قزقاپان استان آذربایجان غربی بود. وی از دوران جوانی در جلسات قرآن و مساجد حضور داشت. شهید فرجی در تظاهرات‌های مردمی علیه رژیم طاغوت شرکت می‌کرد و از اولین نفراتی بود که مجسمه شاه را از میدان شهرستان تکاب پایین آورد.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد و در بسیاری از مأموریت‌های تا پای جان مقابل گروهک‌های ضدانقلاب ایستاد. حتی بارها مورد تهدید قرار گرفت اما همچنان پای انقلاب اسلامی ایستاد تا اینکه در ۱۵ شهریور ۱۳۶۶ طی انجام مأموریت به همراه شهید مجید شعبانی به شهادت رسیدند.

* جواب سلام امام زمان (عج)

خدیجه لقایی همسر شهید پاسدار «عزیز‌الله فرجی» است که پنج فرزند از این شهید به یادگار دارد. زمانی که عزیز‌الله به شهادت رسید، آخرین فرزند شهید شش ماه داشت. این همسر شهید به سختی توانست فرزندانش را بزرگ کند. ضمن اینکه شهید فرزند دیگری از همسر مرحومه‌اش داشت که خانم لقایی برای این فرزند ارشد مادری کرد.

شهید فرجی حتی از خودکار اداره برای کار شخصی استفاده نمی‌کرد/استفاده از چراغ نفتی شخصی برای مطالعه در سپاه/ همسرم می‌گفت: همین لباس سپاه کفن‌ام خواهد شد //////////// هفته دفاع مقدس

خدیجه لقایی درباره ارادت همسرش به محضر اهل بیت علیهم‌السلام می‌گوید: همسرم خیلی مؤمن بود و ارادت زیادی به محضر اهل بیت (ع) و به ویژه امام زمان (عج) داشت. برایم تعریف می‌کرد که یکبار در دوران جوانی بعد از نماز صبح به آقا امام زمان (عج) سلام دادم و جواب سلام ایشان را شنیدم.

* استفاده از چراغ نفتی شخصی برای مطالعه در سپاه

خاطرات زیادی از همرزمان شهید درباره توجه‌اش به بیت‌المال وجود دارد و خانم لقایی در این خصوص می‌گوید: همسرم علاقه زیادی به درس خواندن داشت. او بیشتر وقتش را در مقر سپاه بود و زمانی که فرصت پیدا می‌کرد در همانجا درس می‌خواند. یکی از ویژگی‌های شهید این بود که از بیت‌المال برای کارهای شخصی استفاده نمی‌کرد. شهید فرجی از منزل چراغ نفتی و نفت به مقر سپاه برده بود و زمانی که می‌خواست مطالعه کند از چراغ نفتی شخصی‌اش استفاده می‌کرد تا مبادا مدیون بیت‌المال شود. او می‌گفت: «من دارم برای خودم درس می‌خوانم و حلال نیست از چراغ و نفت بیت‌المال استفاده کنم.»

* می‌گفت همین لباس سپاه کفن‌ام خواهد شد

همسر شهید ادامه می دهد: شهید فرجی قبل از شروع فعالیت در سپاه، اقدام کرده بود که به اداره اقتصاد و دارایی برود. اما بعد از مدتی وارد سپاه شد. مدتی که از فعالیتش در سپاه می‌گذشت، از اداره دارایی خواستند تا همسرم در آنجا کار کند اما همسرم قبول نکرد و گفت: «من لباس سپاه را پوشیدم و همین لباس کفن‌ام خواهد شد.» حتی از اداره دارایی خیلی اصرار کردند که در آنجا مشغول به کار شود اما نرفت و تا زمان شهادت در سپاه بود.

* شستن پتوهای سپاه

همسر شهید می‌گوید: شهید فرجی یکبار دیده بود در انبار سپاه تعداد زیادی پتوی روغنی و خاکی و خون‌آلود از جبهه برگشته و بلااستفاده جمع‌آوری شده بود. شهید فرجی این پتوها را پشت وانت‌بار جمع می‌کند و با تعدادی از سربازان به کنار چشمه آبی می‌برند. آنها  بعد از شستشو و خشک کردن پتوها را به پایگاههای سپاه می‌برند تا استفاده کنند. او به قدری به بیت‌المال فکر می‌کرد که به پایگاههای بسیج و سپاه اعلام کرده بود اگر مربا و پنیر و کنسرو خوردید، ظرف آن را دور نیندازید و جمع کنید. همسرم این بازیافتی‌ها را جمع می‌کرد و می‌فروخت و پول آن را به حساب سپاه واریز می‌کرد. یکی از همرزمان شهید فرجی تعریف می‌کرد: «این شهید بسیار درستکار بود و زمانی که مسئولیتی را بر عهده می‌گرفت، آن را به نحو احسن انجام می‌داد. شهید فرجی نسبت به حفظ بیت‌المال دقت زیادی داشت و حتی از خودکار اداره برای کار شخصی استفاده نمی‌کرد.»

* می‌دانست که شهید می‌شود

لقایی بیان می‌کند: زمانی که همسرم به شهادت رسید، فرزندانم کم سن  سال بودند. شهید هر وقت دومین پسرم را می‌دید، ناراحت می‌شد و می‌گفت: «کاش جوانی پسرم را می‌دیدم اما من شهید می‌شوم و جوانی‌اش را نمی‌بینم.» حتی او پسرم را ثبت‌نام کرده بود تا سال تحصیلی ۱۳۶۶ به مدرسه برود اما شهید شد و حتی مدرسه رفتن پسرمان را ندید.

وی درباره نحوه شهادت شهید فرجی می‌گوید: به همسرم مأموریت داده بودند که فرزندان یکی از شهدا را به استان آذربایجان غربی منتقل کنند، همسرم به همراه شهید شعبانی فرزندان شهدا به مقصد می‌رسانند و زمان بازگشت از مأموریت اعضای گروهک‌ کومله در یک سانحه، همسرم و همرزمش را به شهادت می‌رسانند.

* بوئیدن لباس بابا در زمان دلتنگی

لیلا فرجی دختر ارشد شهید عزیز‌الله فرجی است. او می‌گوید: ۱۲ ساله بودم که پدرم به شهادت رسید. پدرم پاسدار بود و در دوران کودکی خیلی او را نمی‌دیدیم. خیلی وقتها شب‌ تا صبح در مقر سپاه می‌ماند و بعضی شب‌ها هم دیروقت به منزل می‌آمد و صبح زود می‌رفت. ما فقط از لباس‌های خاکی‌اش که عوض کرده بود، می‌فهمیدیم پدرم شب به منزل آمده است. وقتی هم که خیلی دلتنگش می‌شدیم، لباس‌هایش را می‌بوییدیم و می‌بوسیدیم. اینها تمام خاطرات من از پدرم است.

گزارش از فاطمه ملکی

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل