….
راستش اون بغضی که توی صدای داداش کوچولوی ماعه
از سر اینه که ازش هی سوال میپرسیدم دوست داری به جای بابایی چه آرزویی کنی ؟…
بغض میکرد و جواب نمیداد…
گفتم تولد باباییِ بیا براش یه هدیه درست کنیم …
بازم بغض کرد و گفت باشه …
توی متنی که ضبط کردیم باهم پر از کلمه ی بابا بود
ولی اذیت میشد و فقط چند بار گفت بابا …
.
.
.
پ.ن :آقا ابوالفضلِ ما یکسال و نیمه بود که بابا جانمان آسمونی شد و هیچ خاطره ای از پدر نداره.
.
.
.
منبع
abo_rezvaan@
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.