مجاهدت

ماجرای ساخت یادمان شهدای گمنام به دست حاج قاسم/ جلوه عینی وحدت ملی بر سر مزار سردار مقاومت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مقصد را «گلزار شهدا» می‌زنم و منتظر ماشین اینترنتی می‌شوم، چیزی نمی‌‍گذرد که راننده پراید درخواست سفر را قبول می‌کند. همین که توی ماشین می‌نشینیم راننده با همان لهجه شیرین کرمانی می‌گوید «تا سر بلوار بیشتر نمی‌شه رفت، بسته است، بقیه رو باید پیاده برید». نزدیکی مقصد دیگر حجم ماشین‌ها زیاد شده، با اینکه ۲ روز از سالروز شهادت سردار گذشته، اما ظرفیت پارکینگ‌ها پر است از ماشین و اتوبوس. چند دقیقه کوتاهی ترافیک کرمان را هم تجربه می‌کنیم و به مقصد می‌رسیم.

مردم از خیابانی که دو طرفش با درخت‌های بزرگ کاج پر شده به سمت گنبدی که در انتهای آن در سراشیبی قرار داده‌اند در حرکتند. نور سبز چشم نوازی بالای کوه کنار گنبدی بزرگ فضا را معنوی کرده. هر دو طرف خیابان موکب و ایستگاه صلواتی برپاست. غذا و عدسی و چایی عمده چیز‌هایی است که توزیع می‌شود. پیاده از خیابان خیس، خودمان را به انتهای خیابان می‎رسانیم. بعد گذر از یک میدان زیبا و چند ده پله، وارد محوطه گلزار شده‌ایم. گلزار شهدا در دامنه یک کوه کوچک قرار گرفته و همین موضوع در کنار شهدای ناب این دیار باعث باصفاتر شدنش شده.

طرح یکسان سازی قبور که سال‌هاست مورد انتقاد دلسوزان فرهنگ جهاد و شهادت قرار گرفته و چند سال پیش نیز رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره آن صحبت کردند، مزار شهدای کرمان را چند سال قبل یکسان کرده! درست مثل گلزار شهدای اصفهان و تبریز و قم و شهر‌های دیگر که موجب اعتراض خانواده شهدا شد، اما تاثیری نداشت و دیگر اثری از یادگاری‌های خانواده شهدا در آن‌ها دیده نمی‌شود. تنها در این بین گلزار شهدای تهران است که به واسطه مقاومت خانواده شهدا و شاید چربیدن زور بچه‌های پایتخت به بنیاد شهید اجازه یکسان سازی قبور را نداد و الحمدالله که خطر از بیخ گوشمان گذشت و پای بولدوزر یکسان سازی به آن باز نشد.

همه قبور شهدای کرمان با سنگ مشکی یک شکل و یک مدل کنار هم قرار گرفته‌اند. یک سنگ بزرگ در گوشه‌ای از محوطه قرار دارد و مقابلش صندلی‌های پلاستیکی گذاشته‌اند که برای برگزاری مراسم‌های ویژه این روز‌های کرمان است.

ماجرای ساخت یادمان شهدای گمنام به دست حاج قاسم

درست پشت مزار حاج قاسم ساختمان بزرگ مهدیه صاحب الزمان (عج) قرار دارد که محل برگزاری بسیاری از برنامه‌های مذهبی ـ فرهنگی شهر است. طرف دیگر مهدیه، یادمان شهدای کرمان قرار دارد که خواهر شهید غضنفری برایمان تعریف کرد به همت خود حاج قاسم ساخته شده. فاطمه خانم می‌گوید «سال‌ها قبل پیکر چند شهید گمنام در گوشه‌ای از گلزار شهدای شهر خاکسپاری شد. برای من خیلی جای سوال بود که چه شد حاج قاسم این یادمان را ساخت تا اینکه چند ماه قبل از شهادت توانستم با ایشان صحبت کنم و برایم تعریف کرد «یک روز که به گلزار شهدا رفته بودم خانمی جلو آمد و النگویی که در دستش بود و وزن سبکی هم داشت را به من داد و تاکید کرد خرج شهدای گمنام اینجا کنم. از همان زمان جرقه ساخت یادمان در ذهنم زده شد. ساختن یادمان شهدای کرمان شد جرقه و چشمه‌ای که برای دیگر شهدای گمنام سراسر کشور هم یادمان ساخته شود.»

کم حجاب‌هایی که حاج قاسم را دوست دارند

به جز مزار حاج قاسم که ۲ صف بزرگ جداگانه از دو طرف تشکیل شده چند مزار دیگر هم جمعیت زیادی دورشان را گرفته‌اند، شهید محمدعلی قزوینی، شهید عبدالمهدی مغفوری از جمله این شهدا هستند. شب جمعه است و دعای کمیل فضای گلزار را معنوی‌تر کرده است، باران و اشک چشم‌ها یکی شده‌اند و گلزار شهدا مملو از جمعیت است. بیشتر جمعیت در صف انتظار برای رسیدن به مزار حاج قاسم ایستاده‌اند. به عکس بزرگ مقابل مزار نگاه می‌کنم، قاب زیبایی از تصویر حاج قاسم با شهید ابومهدی المهندس و شهید پورجعفری همراه با طاق زیبایی بنا شده که از هر نقطه گلزار شهدا پیداست.

خودم را با آخرین نفر، داخل صف می‌رسانم، بین جمعیت هم زائران کرمانی هستند هم از شهر‌های دیگر، از لهجه‌ها می‌شود تشخیص داد، کودک هست، زن سالخورده هم هست، دختر چادری هست و خیلی زیاد دختران و زنانی که حجاب خوبی هم ندارند، ولی همه حاج قاسم را دوست دارند. نزدیکی گلزار چهره شناخته شده تلویزیون بی صف قصد نزدیک شدن به مزار شهید را دارد که توسط خادمین به انتهای صف هدایت می‌شود، بنده خدا معلوم بود صف را ندیده، اما قشنگیش این بود که خادمین برای کسی پارتی بازی قائل نیستند، عمل به این یک قانون سر مزار حاج قاسم قشنگ‌تر شده، الحمدالله.

توی قفسه آلمینیومی بالای سر مزار چند تکه دستمال پته دوزی گذاشته‌اند که هنر دست زنان کرمانی است. مردم تا می‌رسند به مزار اشکی می‎ریزند و بعضی‌ها دولا می‌شوند تا سنگ سفید را ببوسند. دستم را روی نوشته‌ی قرمز رنگ مزار «حاج قاسم سلیمانی» می‌گذارم و روی صورتم می‎کشم شاید از نور این نام چیزی به صورتم سرایت کند. برای اینکه وقت دیگر زائران را نگیرم با خواندن یک فاتحه به نیت حاج قاسم و رفیقش حسین یوسف الهی که سفارش کرده بود کنار او دفن شود از مزار فاصله می‌گیرم.

آمدنمان خدایی شد

خانه فاطمه خانم شلوغ است، کاروانی که ۲ روزیست از مسجدی در محله شهرآرای تهران به کرمان آمده و مهمان این خانه بوده‌اند مشغول جمع کردن اسباب و اثاثیه‌شان هستند، ۴۰، ۵۰ نفری زن و بچه می‌شوند، تعدادی از مردان کاروان هم در اتاق دیگر هستند. به واسطه سرمای استخوان سوز کرمان و زیر باران ماندنمان در گلزار شهدا به بخاری می‌چسبم و رفت و آمد بچه‌ها را تماشا می‌کنم. میفهمم با اتوبوس ۴۰ نفره ۱۵ ساعت راه را به کرمان آمده‌اند، توی دلمان به حالشان غبطه می‌خورم، «با بچه اینهمه راه سخت نبود؟»

_اومدنمون خدایی شد. همینم غنیمت می‌دونیم

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل