او علاوه بر تحصیل، به مطالعات و فعالیتهای مذهبی نیز علاقه مند بود و در مجالس مذهبی، با شور و اشتیاق حضور مییافت.
پس از گذراندن دوره ابتدایی، وارد دبیرستان شد و در آن مقطع با برخی مسائل سیاسی آشنا شد.
او هنگام شروع انقلاب اسلامی، سال آخر دبیرستان بود و در راهپیماییها علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت میکرد و در توزیع اعلامیههای امام خمینی (ره)، فعال بود. همچنین در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، در تسخیر مراکز نظامی و دولتی رژیم، حضوری پررنگ داشت.
شهید چراغی پس از شروع غائله کردستان توسط ضد انقلاب، فوراً به همراه جمعی از دوستان، خود را به مریوان رساند و در مبارزه با گروههای محارب، از هیچ کوششی دریغ نکرد. شهید چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئول جانشین سپاه «دزلی» و «زمانی» و نیز بهعنوان مسئول محور مریوان انجام وظیفه کرد و خدمات درخشانی را از خود به یادگار گذاشت.
چراغی که ارادت خاصی به حاج احمد متوسلیان داشت و خصوصیات اخلاقی و نظامی او را الگوی خود قرار داده بود، بعد از شکلگیری تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص)، به همراه تیپ در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. وی از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیر سال ۱۳۶۱، فرماندهی گردان حمزه را در عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیر سال ۱۳۶۱ در لبنان و قبول فرماندهی تیپ ۲۷ توسط حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، بهعنوان قائممقام لشکر خدمت کرد و از مهر سال ۱۳۶۱ برای مدت کوتاهی، معاونت سپاه ۱۱ قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت.
از آبان سال ۱۳۶۱ تا فروردین سال ۱۳۶۲ در عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر یک، بهعنوان فرمانده لشکر انجام وظیفه کرد.
شهادت
در عملیات والفجر یک در منطقه عمومی فکه که حاج همت فرماندهی قرارگاه ظفر را بر عهده گرفت، رضا همچنان فرمانده لشکر بود. لشکر ۲۷ وظیفه داشت که با نیروهای ارتش ادغام شود و ارتفاعات «پیچ انگیزه» و «جبل فوقی» را فتح کند و به سمت عمق خاک دشمن برای تصرف تأسیسات نفتی پیش برود.
گردان میثم و دیگر گردانها نیز به سمت «ارتفاعات ۱۴۳ » و پاسگاه «بجیله» و در امتداد آن تأسیسات نفتی «قزلبان» که محور عملیات لشکر را تشکیل میداد، حمله کردند.
خاطره یکی از همرزمان شهید چراغی
«دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که مجموعاً شش نفر بودند، روی ارتفاع سالم مانده بودند و سخت مقاومت میکردند. هرچه اصرار کردم به عقب برگردند، قبول نکردند.
دشمن تصور میکرد که نیروهای زیادی روی ارتفاع قرار دارند. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرق به خون چراغی را با برانکارد حمل میکنند.
شهید چراغی ۱۱ بار در طول سالهای دفاع مقدس مجروح شده بود و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد بار دوازدهم شهید میشوم و چنین شد.»
شهادت شهید چراغی به روایت شهید همت
شهید محمدابراهیم همت، فرمانده سپاه ۱۱ قدر، شرح آخرین دیدار خود با شهید رضا چراغی را اینگونه بیان کرد: «آن شب پیش ما ماند و دو _ سه ساعتی خوابید. اذان صبحِ روز ۲۵ فروردین که بیدار شد، بعد از خواندن نماز دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساک خود داشت، از آن درآورد و پوشید.
با تعجب پرسیدم: آقا رضا، هیچوقت شلوار نو نمیپوشیدی، چه شده است؟
با لبهای خندان به من گفت: با اجازه شما میخواهم خط مقدم بروم . بچههای لشکر آنجا خیلی تحتفشار هستند.
در همین اثنا از طریق بیسیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر یک مکانیزه سپاه چهارم بعثیها، پاتک سختی را روی خط دفاعی ما انجام داده است. رضا جلو رفت. چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشکر ۲۷ در خط مقدم با خمپاره ۶۰ در حال تیر اندازی به کماندوهای بعثی است.
گوشی بیسیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی. مدام میگفتم:« رضا، رضا، همت؛ رضا، رضا، همت.»
ناگهان یک نفر از آنطرف خط گفت: حاجی جان، دیگر رضا را صدا نزنید. رضا رفته موقعیت کربلا.
من فهمیدم رضا شهید شده است.»
حساسیت به بیتالمال
شهید چراغی نسبت به حفظ بیتالمال، سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصی نمیکرد. پدرش گفت:« هرگاه با ماشین به منزل میآمد، ماشین بیتالمال را در خانه میگذاشت و با ماشین من به کارهای شخصی خود رسیدگی میکرد.
یکبار یک نفر به منزل ما آمد و گفت که رضا با ماشین او را بهجایی برساند. رضا حاضر نشد از ماشین بیتالمال استفاده کند و با ماشین من او را به مقصد رساند.»
انتهای پیام/ ۱۱۸
منبع خبر