نماد سایت مجاهدت

مقاومت جانانه رزمندگان در عملیات کربلای چهار

مقاومت جانانه رزمندگان در عملیات کربلای چهار


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، کتاب «منبر و معبر» تاریخ شفاهی حجت الاسلام «اسدالله جعفری سوته» با گفت‌وگوی «افشین ایمانی» و تدوین «زینب بابکی» در زمستان ۱۴۰۰ از سوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران و با حمایت سپاه کربلا در ۵۰۰ نسخه ۲۸۰ صفحه‌ای به چاپ رسید.  

راوی در بخشی از کتاب به ذکر خاطراتی از عملیات کربلای چهار پرداخت که به مناسبت سالروز این عملیات می‌خوانیم:

شب عملیات، درست نیم‌ساعت مانده به شروع حمله، آسمان روشن شد. منور‌های دشمن قطع نمی‌شد. قرارگاه به این مسئله شک کرد که احتمالاً عملیات لو رفته. قبل از آن شب، در هیچ عملیاتی سابقه نداشت که دشمن این‌قدر هوشیار باشد. منور بزند و آتش بریزد. از این‌طرف، غواص‌ها در آب رها شده و به سمت جزیره می‌رفتند، موج بعدی نیروها، سوار بر قایق، در نهر عرایض منتظر دستور حمله بود.

ما به یکی از ساختمان‌های مخروبة گمرک، در نزدیکی سنگر فرماندهی رفتیم تا با دوربین اوضاع را رصد کنیم. این ساختمان، کاملاً مشرف به اروند و ام‌الرصاص بود و در واقع سنگر دیده‌بانی بچه‌ها بود. غواص‌های ما، وسط آب، مورد هدف تیربار‌های دشمن قرار گرفتند. تیراندازی کور نبود. یعنی این‌طور نبود که دشمن صدایی شنیده و همین‌جور بی‌هدف می‌زند، نه، دقیق نشانه می‌گرفتند. خط آتشی که درست کرده بودند، درست در امتداد ستون غواص‌های ما بود. در عین‌حال، بچه‌ها جلو رفتند. تعدادی شهید و مجروح شدند، عده‌ای هم به جزیره رسیدند.

ساحل جزیره، باتلاقی بود و با پوشش نی. وقتی موج بعدی نیرو‌ها وارد این ساحل شدند، مورد هدف آتشبار‌های دشمن قرار گرفتند. درگیری خیلی شدید بود. مساحت ام‌الرصاص، دقیقاً نُه کیلومتر و حدِّ خطی که باید به آن می‌زدیم، حدود چهار کیلومتر بود. این طول، برای این حجم نیرویی که به خط زدند، کم بود. در نتیجه هم تراکم نیرو داشتیم و هم آتش سنگین و حساب‌شده دشمن را. بچه‌ها تا صبح مقاومت کردند. نیرو‌ها وارد جزیره می‌شدند. صبح خبر رسید که تعدادی از نیروها، از ام‌الرصاص گذشتند و به ام‌البابی وارد شدند. در آن‌جا هم درگیری سختی گزارش می‌شد. کاملاً مشخص بود که دشمن از قبل آماده بود. در جلوی معبر‌ها و پل‌هایی که از ام‌الرصاص به ام‌البابی می‌رسید، مثلث آتش درست کرده بود. نیرو‌های ما، راهی به جز عبور از پل نداشتند. بقیه کانال‌ها و معابر، با پوشش آتشبار بسته شده بود.

یکی از جا‌هایی که تلفات زیادی دادیم، همین چند متر پل بود. محور خیلی شلوغ، و درگیری شدید بود. ابتکار عمل در دست دشمن بود و تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم، دفاع بود؛ در حالی‌که ما برای حمله آمده بودیم.

آن روز تا غروب، بچه‌های ما در جزیره ماندند و مقاومت کردند. لشکر‌های عمل‌کننده در جناحین ما، به‌خاطر هوشیاری دشمن، نتوانستند به نقطه مورد نظر برسند و با ما دست بدهند، ولی الحاق به موقع انجام نشد. شرایط منطقه، قدرت هرگونه مانوری را از ما گرفته بود. امکان این‌که بخواهیم جبهه‌ای در منطقه باز کنیم یا جای پایی برای خودمان نگه داریم، نبود. باید عملیات متوقف می‌شد؛ که شد. دستور عقب‌نشینی آمد و بچه‌ها، که در نقاطی کارشان به جنگ تن به تن کشیده بود و دیگر مهمات نداشتند، به عقب برگشتند. شب بعد از عملیات، نیرو‌ها از جزیره خارج شدند.

تعدادی زیادی از گردان‌هایی که عمل کرده بودند، شهید و مجروح شدند. گردان‌هایی هم که باید در موج‌های بعدی وارد عمل می‌شدند، زیر آتش دشمن بودند. چون همه در خرمشهر مستقر بودند و آمادة انجام عملیات، در نتیجه از آتش عراق که وحشت‌زده از زمین و آسمان حمله می‌کرد، در امان نبودند. آن‌ها حتی با وجود فاصلة کمی از که از خط ما داشتند، از بمب شیمیایی استفاده کردند تا به حساب خودشان، کاملاً خطر را دفع کرده باشند.

بعد هم غواص‌ها و اسرای مجروح ما را دست بسته شهید کردند، از شهدای ما فیلم‌برداری کردند تا خوراک تبلیغاتی‌شان درست شود. این پیروزی را در بوق و کرنا کردند، تا هم روحیه مردم و نیرو‌های خودشان را بالا ببرند، هم به کشور‌هایی که با دلار و تسلیحات و دادن اطلاعات ماهواره‌ای از آن‌ها حمایت می‌کردند، بگویند که زحمت‌شان را هدر ندادند و موفق شدند جلوی پیروزی ایران را بگیرند.

از این‌طرف هم، طبیعتاً روحیه بچه‌های ما تعریفی نداشت. خیلی از آن‌ها، چندین ماه در منطقه بودند. آن‌ها که کار اطلاعاتی می‌کردند، حتی با سایر نیرو‌ها در ارتباط نبودند. حق تردد نداشتند، حق ارتباط با خانواده و رفتن به مرخصی را نداشتند، حالا هم که عملیات به نتیجه نرسیده بود. بیشتر از همه، فرماندهان تحت فشار بودند و ناراحت شدند. بعضی می‌گفتند شاید ما بعد از فتح فاو دچار غرور شدیم و در نتیجه در این‌جا به نتیجه مورد نظر نرسیدیم.

اما فرهنگ حاکم، فرهنگ تسلیم در برابر ارادة خدا بود. ما قبلاً هم تجربه عملیات‌هایی که با عدم پیروزی همراه بود، داشتیم؛ مثل عملیات والفجر مقدماتی. اما در نهایت با پیام امام روحیه نیرو‌ها بازسازی می‌شد و آمادة عملیات بعدی می‌شدند. این‌جا هم همین اتفاق افتاد. دستور رسید که باید برای عملیات آماده شویم.

بعضی از نیروها، از منطقه تخلیه شدند و به هفت‌تپه رفتند. بعضی دیگر در همان منطقه خسروآباد و اطراف آبادان مستقر شدند. باید گردان‌ها را بازسازی و بچه‌ها را از نظر روحی تقویت می‌کردیم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل