دبیرستان سپاه

شهید باقری: ‌هر چه لازم بوده شهدا در وصیت‌شان گفته‌اند

شهید باقری: ‌هر چه لازم بوده شهدا در وصیت‌شان گفته‌اند



برشهید مصطفی باقری - دبیرستان سپاه - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید مصطفی باقری از دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع)) بود که در ۹ بهمن ماه سال ۶۵ به شهادت رسید. وصیت‌نامه این شهید بزرگوار به این شرح است:

بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

الحَمدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهٰذا وَما کُنّا لِنَهتَدِیَ لَولا أَن هَدانَا اللَّه (۱)

خدایا تو را شکر میکنم که مرا مسلمان قرار دادی!
خدایا تو را شکر می کنم که مرا با وظایفم آشنا کردی!
خدایا تو را شکر می کنم که مرا به خودم شناساندی!
خدایا تو را شکر می کنم که مرا به سوی خودت هدایت کردی!
هدایتی که در نهایت لقای تو بود!

خداوندا! قانون طبیعت تو این است که به هر کس مدت معینی مهلت می دهی تا به اختیار خود هر عملی را – یا برای تو یا برای غیر ، خوب یا بد – انجام دهد و در کتابت فرمودی که نتیجه ی آن اعمال را در آخرت خواهید دید.

شهید باقری: ‌هر چه لازم بوده شهدا در وصیت‌شان گفته‌اند

همچنین فرمودی که هر راهی غیر از راهت به جهنم و عذاب تو منتهی می شود و از آن جایی که عدالت تو اقتضاء می کرد، تمام حجت ها را تمام کردی!

هادیانی را فرستادی که این هادیان در بیرون، انبیاء و ائمه و کتاب آسمانیت بودند و در درون، فطرتی که انسان را ناخود آگاه به سویت هدایت می کرد.

و من، هنگامی که می اندیشم در این مدت، مهلتی که به من دادی، چه عملی انجام دادم که رضای تو را در نظر گرفته بودم و چه ذخیره ای برای آخرتم اندوخته ام، از شرم و خجالت آرزو می کنم که ای کاش به دنیا نمی آمدم که با این اعمالم عذاب تو شاملم نشود!

بار الها! عمری را به غفلت گذراندم و در این دم آخر که لطفت را شامل حالم کردی و مرا به خود آوردی، به سویت توبه می نمایم و چه کسی از تو توبه پذیرتر؟!

خداوندا ! خودت فرمودی که هر کس در راه بازگشت به من یک قدم بردارد، من ده قدم به سوی او میروم، پس توبه ام را قبول کن!

دوستان عزیزم ! اکنون سخنی با شما دارم. اگر چه حق دوستی را درباره تان، ادا نکردم و از این بابت امیدوارم که مرا ببخشید!

سخنم این است که به وصیت شهدا عمل کنید که هر چه لازم بوده شهدا در وصیت شان گفته اند.

از خانواده‌ام می خواهم که از رفتن من ناراحت نشوند و بدانند که این خواسته ی خدا بوده و این راهی است که ما و همه آن را طی خواهند کرد و خدا را همه ملاقات خواهند کرد.

پس خدا را شکر کنید که یکی دیگر از فرزندانتان را قبول کرد. (۲)

 والسلام
 ۳۰ دی ۱۳۶۵
مصطفی باقری

(۱) سوره مبارکه اعراف آیه ۴۳
ترجمه : «ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به اینها) راه نمی‌یافتیم!

شهید باقری: ‌هر چه لازم بوده شهدا در وصیت‌شان گفته‌اند

(۲) شهید احمد باقری برادر بزرگتر در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید.

ولادت :  ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۸
شهادت :  ۹     بهمن    ۱۳۶۵
عملیات : کربلای ۵ – شلمچه

مزار : قطعه  ۲۴  ردیف  ۹۰ شماره  ۲۳



منبع خبر

شهید باقری: ‌هر چه لازم بوده شهدا در وصیت‌شان گفته‌اند بیشتر بخوانید »

اگر تمام خانواده‌مان شهید شویم، باز دین‌مان به جنگ ادا نشده

اگر تمام خانواده‌مان شهید شویم، باز دین‌مان به جنگ ادا نشده



جاویدالاثر سعید طالبی - دبیرستان سپاه - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، جاویدالاثر سعید طالبی از دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع)) بود که در 11بهمن ماه سال ۶۵ جاویدالاثر شد. نامه این مجاهد بزرگوار به پدرش به این شرح است:

 بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت پدر عزیز سلام عرض می‌کنم و بعد از عرض سلام آرزوی سلامتی شما پدر عزیز و گرامی و همچنین خانواده تان را از خداوند منان خواهانم و خواستارم و امیدوارم همیشه در کارهایتان به ویژه در مشکلات زندگی همچون کوهی استوار و پر استقامت پابرجا و موفق بوده باشید.

اگر تمام خانواده‌مان شهید شویم، باز دین‌مان به جنگ ادا نشده

پدر جان نامه پر از مهر و محبت شما که حاکی از ابراز احساسات آن پدر عزیز نسبت به این فرزند حقیرتان بود را دریافت کرده و زیارت کردم (در تاریخ ۲۵ مرداد نوشته بودید و در تاریخ ۲۸ مرداد به دستم رسید) پدر جان در نامه هایتان حرف هایی را نوشته بودید که بنده را با نوشتن آن نامه شرمنده کرده بودید؛ 

اولا که بنده لایق آن همه محبت شما نیستم، چون من تا به حال در طول عمرم هیچ کاری که به نفع شما باشد را انجام نداده ام یعنی هیچ کار مفیدی برای شما انجام نداده ام؛

ثانیا من اصلا ارزش این مسئله ای که شما نوشتید را ندارم ( مسئله دوری) به هر حال بگذریم امیدوارم بتوانید از سکوتم، آنچه که در درونم می‌گذرد را بخوانید.

اگر تمام خانواده‌مان شهید شویم، باز دین‌مان به جنگ ادا نشده

نوشته اید که فشار روحی دارید میخواهم به شما بگویم که اگر من در این موقعیت وظیفه ام آمدن به جبهه و رزمیدن باشد، وظیفه شما تحمل این سختی ها و فشار های روحی میباشد و مطمئن باشید آن اجری که یک رزمنده مومن و مخلص در جبهه می‌برد به توسط جهاد، شما هم با تحمل آن فشارها کمتر از آن اجر نمی‌برید و در این راه هرگونه سختی و مشکلات برایتان پیش آید مطمئن باشید که خداوند اجری برایتان در آن دنیا قرار داده است و همیشه این در ذهنتان باشد که “ان الله مع الصابرین” در پایان دوباره از اینکه زحمت کشیده و جواب نامه را می‌نویسید، سپاس گزارم!

در مورد اینکه به من نیاز مبرم دارید، باید به شما بگویم که اولا شما دو پسر دیگر به غیر از من دارید که هر دو بزرگ تر از من هستند و کاری‌تر از من، هر کاری هم داشته باشید، از من بهتر می‌توانند انجام دهند.

اگر تمام خانواده‌مان شهید شویم، باز دین‌مان به جنگ ادا نشده

در مورد این حرفتان که شما دین خود را نسبت به جنگ ادا کردید، اولا باید بگویم که از این حرفتان بیش از اندازه ناراحت شدم و اصولا  انتظار چنین حرفی را از شما نداشتم و در جواب باید بگویم، ما اگر تمام خانواده مان هم شهید شویم، باز دین مان نسبت به این جنگ ادا نشده است؛ ما چطور جواب آن خانواده شهیدی را که چهار جوانش در جبهه شهید شده و پنجمی هم در جبهه است را بدهیم؟

 باور کن پدر من وقتی در تهران با یک خانواده شهیدی صحبت میکنم و میگویم ما سه برادر هستیم و هر سه در تهران خجالت می‌کشم، چطور جواب آن خانواده پاسداری را بدهم که دموکرات ها در کردستان در عروسی بچه‌هایشان جلوی عروس و داماد او را سر می‌برند، قربانی می‌کنند! و این حقیقت دارد، باور کنید!

اگر تمام خانواده‌مان شهید شویم، باز دین‌مان به جنگ ادا نشده

 این را به شما بگویم که پدر من، هیچوقت دین ام را به دنیا نمی فروشم، منظورم این است که من وقتی درس خواندم، ولی در همان حال دینم مورد تجاوز قرار گرفت و من درس خواندم و دست روی دست گذاشتم تا دینم که تمام وجود من است تجاوز کنند، وقتی من درسم را تمام کردم، باید خدمت کنم، آن وقت دیگر کسی نیست که به آن خدمت کنم، دیگر از اسلام چیزی نیست که به آن خدمت کنم!

یک چیز دیگر هم به شما بگویم و آن اینکه بخدا الان جبهه آن قدر نیاز به افراد دارد که شاید در طول جنگ این قدر احتیاج به نیرو نداشته، اگر باور نمی کنید، بروید از پادگان ولی عصر (عجل الله فرجه) بپرسید.

والسلام
سعید طالبی

ولادت :  ۵  دی  ۱۳۴۶
جاویدالاثر :  ۱۱  بهمن  ۱۳۶۵

عملیات : کربلای پنج – شلمچه

پیکر مطهر این شهید عزیز، هنوز به آغوش خانواده بازنگشته و مزارش بی نشان است.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!



منبع خبر

اگر تمام خانواده‌مان شهید شویم، باز دین‌مان به جنگ ادا نشده بیشتر بخوانید »

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید



شهیدان محمدحسن  و حسین جعفری نجف‌آبادی - دبیرستان سپاه - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید محمدحسن جعفری نجف‌آبادی از دانش آموزان دبیرستان سپاه تهران (مکتب الصادق(ع)) بود که در 11بهمن ماه سال ۶۵ به شهادت رسید. وصیت‌نامه این شهید بزرگوار به این شرح است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اِنَّ اللّهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون . ( سوره توبه آیه ۱۱۱ )

به نام الله خواستار خون شهدا

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید

خدا از مومنان جان های ایشان (که مباشر جهاد شوند) و مال های ایشان را (که در راه وی صرف کنند) به عوض آنکه بهشت از آن ایشان باشد بخرید. مومنان در راه خدا کارزار میکنند (گاهی) میکشند و (گاهی) کشته می شوند (خدا وعده بهشت داده است) وعده دادنی ( بی تخلف) در تورات و انجیل و قرآن که ( وفای آن) به عهده اوست و کیست که به پیمان خدا از خدا وفادارتر است؟ پس به معامله ی خود که بدان سود اگر می کرده اید شادمان شوید و این معامله آن رستگاری بزرگ است.

شما که به کربلا می روید و خودم با شما در آنجا نماز خواهم خواند ان‌شاالله (امام خمینی)

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید

با سلام به پیشگاه امام زمان ولی عصر (عجل الله فرجه) و نائب به حق و بت شکن او و با درود بر شهیدان راه خدا از کربلای حسینی تا کربلای ایران بلاخص شهدای عملیات اخیر.

پدر جان پسر خود را که امانت الهی نزد تو بود به خودش سپردی!

مادر جان برای دومین بار (۱)  برای رضای حق قلب تو شکست اما مادر جان به قول شهید همت، کربلا رفتن خون میخواهد.

می دانم و یقین دارم که در مدت زندگیم فرزند شایسته‌ای نبوده‌ام در این حال از شما طلب عفو و بخشش دارم.

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید

برادران و خواهرانم باز هم دیگر برادر خود را تقدیم آقا امام زمان (عجل الله فرجه) کردید می‌دانم که قلب شما نسبت به خصم دون بر اثر این رحمات الهی سخت‌تر خواهد شد و ایمانتان پایدار تر هرچه اشتباهی داشتم در این لحظه از شما حلالیت می‌طلبم از شما می‌خواهم از تمامی دوستان و آشنایان برایم حلالیت بطلبید.

مرا همچون حسین برادرم با لباس خونی و در بهشت زهرا (در صورت لازم و تمایل) به خاک بسپارید.

 بیست و یک (۲۱) روز روزه و یک‌ماه نماز قضا دارم و به کسی بدهکار و یا طلبکار نیستم کلیه کتاب ها و چیزهایی که دارم در اختیار خانواده‌ام دیگر امری ندارم.

التماس دعا
جمعه ۳ بهمن ۱۳۶۵
 
محمدحسن جعفری نجف‌آبادی
التماس دعا

بهترین عمل مومن جهاد در راه خداست.
( پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله / نهج الفصاحه )

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید
شهید حسین جعفری نجف‌آبادی

(۱) شهید حسین برادر بزرگتر این شهید عزیز در عملیات بیت المقدس به شهادت رسیدند.

ولادت : ۱   اردیبهشت  ۱۳۴۸
شهادت :  ۱۱   بهمن    ۱۳۶۵

مزار : قطعه  ۲۸  ردیف ۸ شماره  ۴۱

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید
شهید حسین جعفری نجف‌آبادی



منبع خبر

محمدحسن: مرا مثل برادرم با لباس خونی به خاک بسپارید بیشتر بخوانید »

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس



شهید ناصر اسماعیلی نودولقی - دبیرستان سپاه - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید ناصر اسماعیلی نودولقی در سال ۱۳۴۶ در تهران متولد شد. دروس ابتدایی را در کوی فردوس ، دوره راهنمایی را در سرآسیاب مهرآبادجنوبی و دوره متوسطه را در دبیرستان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پشت سر گذاشت. 

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس

این شهید عزیز در یک خانواده مذهبی و انقلابی رشد و تربیت یافت و ایمان و تقوا اساس زندگی خانوادگی آن‌ها بشمار می رفت. 

شهید ناصر اسماعیلی چند ماه قبل از شهادت در منطقه جنوب و در محور عملیاتی اروندرود بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پهلو مجروح شده بود، پس از مداوا و بهبودی نسبی دوباره عازم جبهه شد. 

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس

شهید ناصراسماعیلی در کنار سایر برادرانش بارها در جبهه های حق علیه باطل حضور یافتند و به واسطه آموزش هایی که در دبیرستان سپاه دیده بود و تجارب نظامی داشت، در تیپ المهدی عجل الله فرجه – گردان فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) که عملیاتی بود، سازماندهی و مشغول حراست و پاسداری از میهن اسلامی گردید.

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس
دیدار نوروزی همکلاسی‌های شهید در دبیرستان سپاه باخانواده شهید اسماعیلی

این شهید والامقام در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵ در شلمچه به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید و به برادر شهیدش حسین پیوست.

شهید حسین اسماعیلی پسر بزرگتر خانواده، سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد و هفتم مرداد ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی کوشک طی عملیات رمضان به شهادت رسید.

پسر کوچکتر ، شهید منصور اسماعیلی نیر در سال ۱۳۴۸ چشم به جهان گشود و ۲۳ خرداد ۱۳۶۷ در عملیات بیت‌المقدس ۷ در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.

یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!

مزار : قطعه ۲۶ ردیف ۸۱  شماره  ۲۱

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهید ناصر اسماعیلی نودولقی در سال ۱۳۴۶ در تهران متولد شد. دروس ابتدایی را در کوی فردوس ، دوره راهنمایی را در سرآسیاب مهرآبادجنوبی و دوره متوسطه را در دبیرستان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پشت سر گذاشت. 

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس

این شهید عزیز در یک خانواده مذهبی و انقلابی رشد و تربیت یافت و ایمان و تقوا اساس زندگی خانوادگی آن‌ها بشمار می رفت. 

شهید ناصر اسماعیلی چند ماه قبل از شهادت در منطقه جنوب و در محور عملیاتی اروندرود بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پهلو مجروح شده بود، پس از مداوا و بهبودی نسبی دوباره عازم جبهه شد. 

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس

شهید ناصراسماعیلی در کنار سایر برادرانش بارها در جبهه های حق علیه باطل حضور یافتند و به واسطه آموزش هایی که در دبیرستان سپاه دیده بود و تجارب نظامی داشت، در تیپ المهدی عجل الله فرجه – گردان فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) که عملیاتی بود، سازماندهی و مشغول حراست و پاسداری از میهن اسلامی گردید.

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس
دیدار نوروزی همکلاسی‌های شهید در دبیرستان سپاه باخانواده شهید اسماعیلی

این شهید والامقام در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵ در شلمچه به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید و به برادر شهیدش حسین پیوست.

شهید حسین اسماعیلی پسر بزرگتر خانواده، سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد و هفتم مرداد ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی کوشک طی عملیات رمضان به شهادت رسید.

پسر کوچکتر ، شهید منصور اسماعیلی نیر در سال ۱۳۴۸ چشم به جهان گشود و ۲۳ خرداد ۱۳۶۷ در عملیات بیت‌المقدس ۷ در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.

یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!

مزار : قطعه ۲۶ ردیف ۸۱  شماره  ۲۱



منبع خبر

«ناصر» بین دو برادرش شهید شد +‌ عکس بیشتر بخوانید »

شهیدی که قبل از شهادت وصیت‌نامه‌اش را پاره کرد!

شهیدی که قبل از شهادت وصیت‌نامه‌اش را پاره کرد!



شهید حمیدرضا اشتری - دبیرستان سپاه - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، صبح پانزدهم بهمن سال ۱۳۶۵ و در تب‌وتاب عملیات کربلای پنج، همزمان چهار شهید هم‌ دبیرستانی را در خیابان طالقانی تهران حدودا یک چهارراه تشییع کردند و سپس برای ادامه‌ی مراسم به محله‌های خودشان فرستادند. یکی از ایشان شهید حمیدرضا اشتری بود.

شهیدی که قبل از شهادت وصیت‌نامه‌اش را پاره کرد!

 شهید حمیدرضا در روز یکم اردیبهشت ۱۳۴۹ در کوچه‌ی رضایی خیابان شوش شرقی به دنیا آمده و در همان محله رشد کرده و بالیده بود. هنوز به دبستان نرفته بود که پایش به کلاس قرآن و مسجد باز شد.

هوش سرشار و همت والایش او را از دیگر هم‌سن و سال‌هایش متمایز می‌کرد و این در دبستان و دبیرستان هم کاملاً آشکار بود. 
هرچه را که اراده می‌کرد، در همان خوانش اول طوری یاد می‌گرفت که می‌توانست به دیگران نیز تدریس کند؛ از جمله سرودها و احادیث و آیات کلاس قرآن کودکان مسجد روحانی را که شهید محمود بهرامی متولی و مربی آن بود.

در مدرسه با کمترین درس‌خواندن و زحمتی همیشه شاگرد اول و مورد تشویق بود. کلاس سوم دبستان بود که انقلاب اوج گرفت. حالا حمیدرضا علیرغم سن کم و جثه ی نحیفش همواره و از صبح تا شب، پایه‌ی شعار و تظاهرات و مسجد و اعلامیه و پلاکارد بود.

برای خودش یک پلاکارد با یک دسته‌ی چوبی درست کرد و دو طرفش عکس امام را چسباند و همین پلاکارد همدم او در تمام راهپیمایی‌های بزرگ و کوچک انقلاب بود که همراه مادر در تمام‌شان حاضر بود.

شب ۲۲ بهمن سر کوچه سنگر بستند و مردهای محله ایستادند به پاسداری، تا صبح هم شدیداً باران آمد، اما حمیدرضا بااصرار و علیرغم سن کم و جثه‌ی نحیفش، تا صبح در آن سنگر ماند و حاضر نشد به خانه بیاید.

سال ۱۳۶۳ و برای ادامه‌ی تحصیل در آزمون ورودی دبیرستان سپاه تهران «مکتب امام صادق(علیه السلام)» شرکت کرد و پذیرفته شد و رشته‌ی ریاضی‌فیزیک را برگزید تا هوش و همت سرشارش را در این مرحله نیز نشان دهد. 

در دروس هندسه و جبر و فیزیک مهارتی ویژه از خود نشان می‌داد و همواره مورد تشویق آموزگاران بود. 

برای این‌که وقت کم نیاورد، حتی در صف نانوایی هم دفتر و خودکارش را درمی‌آورد و مسائل هندسه و فیزیک و جبر حل می‌کرد و این تصویری بود که پس از شهادتش و با دیدن اعلامیه‌اش، کارگران نانوایی محل را به گریه انداخت. 

علیرغم درس و آموزش‌های نظامی، ورزش رزمی تکواندو را نیز پی گرفت و یک‌ساله تا کمربند سبز پیش رفت.

تشییع پیکر شهید اشتری به همراه چند شهید دیگر از همکلاسی‌هایش

بالاخره مرغ دل حمیدرضا نیز مانند همه‌ی جوانان پرشور و غیور آن دوران به عشق جبهه‌ها پریدن گرفت و در پی دوستان و هم‌دبیرستانی‌های شهیدش راهی جبهه‌ها شد. 

البته مقدمات این اعزام اصلاً برایش آسان نبود؛ از مخالفت خانواده و برخورد منفی مسئولان مدرسه گرفته تا شناسنامه‌ای که باید دست‌کاری می شد؛ اما همت والای حمیدرضا بر همه‌ی آن‌ها فائق آمد. 

تاریخ اعزام‌شان ۲۵ دی ماه ۱۳۶۵ شد و مقصد اعزام هم گردان کمیل لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (صلی الله علیه و آله). 

پس از سازماندهی و تقسیم نیرو، اعزام‌شان کردند به خط پدافندی منطقه‌ی شلمچه و شرق دریاچه ماهی. همان‌جا که باران بی‌امان توپ و تیر و خمپاره‌ی ارتش بعثی، راه وصال حمیدرضا و یاران شهیدش را باز کرد و او نیز در حالی که برانکارد هم‌رزم مجروحش را به عقب منتقل می‌کرد، به خیل واصلان به لقاءالله پیوست. 

شب معراجش نهم یا دهم بهمن ۱۳۶۵ شد و بُراق پروازش، ترکشی به اندازه‌ی دو بند انگشت که زیر استخوان سمت چپ سینه‌اش نشست و ریه‌اش را سوراخ کرد.

شب قبل از تشییع حمیدرضا وقتی به رسم آن روزها حجله‌ی شهادتش را پشت درب منزل برپا کرده بودند، ناگهان دیدم کنار حجله ولوله برپاشد و مردهای فامیل و محله دارند توی سرشان می‌زنند و گریه می‌کنند. 

جلو رفتم و با نگاه پرسشگرم نگاه‌شان کردم. یکی‌شان توی هق‌هق گریه «گفت ببین این محمد چه می‌گوید.» محمد رفیق نزدیک و همدم شهید حمیدرضا بود که چندوقتی می‌شد از آن محله و کوچه رفته بودند، اما گاهی می‌آمد و به حمیدرضا سرمی‌زد. 

محمد ‌گفت آخرین باری که برای دیدن حمیدرضا آمدم، موقع خداحافظی به من گفت: «دفعه‌ی بعدی که به این کوچه بیایی، حجله‌ی شهادت مرا خواهی دید!»

بعدها دوستان همرزمش تعریف کردند که قبل از رفتن‌شان به خط همه نشستند و آخرین وصیت‌نامه‌ها و نامه‌هاشان را نوشتند. 

حمیدرضا نیز نامه و وصیت‌نامه‌اش را نوشت، اما بعدش سر به زیر انداخت و مدتی فکر کرد بعد سرش را بلند کرد و با دست خودش نامه‌اش و وصیت‌نامه‌اش را پاره کرد و دور ریخت! 

همه از این کار او تعجب کردند، اما پاسخ او به همه‌ی این تعجب‌ها و ابهام‌ها، سکوت بود و فقط سکوت. 

شاید او هم مثل بسیاری از شهدا به این حقیقت رسیده بود که نشان در بی‌نشانی بجوید و هر کس از او پیام و نشان خواست، همین عمل و شیوه‌ی زیستن و رفتن و شهادتش در شانزده‌ سالگی را درسی ماندگار و عمیق و پرمعنی بیابد برای تفکر و تنبه یافتن راه درست زندگی.

هم‌اکنون نیز حمیدرضا کاملاً حاضر در زندگی اطرافیانش و کمک ‌حال پدر و مادر و دوستان و خانواده است. 

مزار شهید حمیدرضا در کنار دیگر دوستان شهیدش در قطعه‌ی ۲۹ ردیف ۳۷ شماره ۱۸ بهشت زهرای تهران، مأمن یاران و زیارت‌گاه دوست‌داران و همت‌جویان و اهل محبت و معرفت است. 

روح همه‌شان شاد و یادشان تا ابد ماندگار.

تشییع پیکر شهید اشتری به همراه چند شهید دیگر از همکلاسی‌هایش



منبع خبر

شهیدی که قبل از شهادت وصیت‌نامه‌اش را پاره کرد! بیشتر بخوانید »