شهدای هویزه

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جانباز شهید حاج شیخ «شویش بوعذار» از بزرگان طایفه بنی‌ساله و فداکاران مخلص جبهه و انقلاب اسلامی، متولد ۳۰ فروردین ۱۳۱۶ در هویزه بود. در روز‌های آغازین دفاع مقدس شیخ درخواست همکاری بعثی‌ها را رد کرد. لباس رزم پوشید و با کهولت سنی که داشت همراه با سردار شهید «سید محمدحسین علم‌الهدی» و مدافعان هویزه قهرمان در کلیه عملیات‌های شبانه علیه متجاوزان شرکت کرد و سنگر به سنگر با نیرو‌های اشغالگر جنگید.

به‌گفته بزرگان منطقه، شیخ در چهره و گفتار و حتی در تیر‌هایی که به‌سوی دشمن شلیک می‌کرد سرشار از اخلاص، پاکی و تقوا بود. این مجاهد سرانجام ۲۲ فروردین ۱۳۷۸ به‌دلیل عوارض ناشی از مجروحیت به همرزمان شهیدش پیوست و پیکر پاکش در زیارتگاه شهدای هویزه آرام گرفت.

او در توصیف وضعیت هویزه پیش از حمله صدام تعریف کرد: «عراقی‌ها از زمان پیروزی انقلاب اسلامی یک روز هم منطقه را ترک نکردند. در آن زمان دو گروه از عراق به خاک هویزه می‌آمدند؛ گروه اول نیرو‌های مجاهد عراقی و «حزب الدعوه» بودند که مخالف «صدام حسین» و حزب بعث به‌شمار می‌آمدند. آنها با گذشتن از هورالهویزه و توقف در مناطق روستایی آن راهی اهواز، قم و تهران شده، فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم بعث انجام می‌دادند و می‌خواستند در عراق نظام اسلامی به‌وجود آورند. گروه دیگر جاسوسان بعثی بودند که در پی یافتن مجاهدین عراقی، لباسی شبیه به پاسداران می‌پوشیدند و با زیرکی وارد منطقه شده و پس از شناسایی به العماره برمی‌گشتند.

در موقعیت روز‌های آغازین پیروزی انقلاب، فعالیت برای این قبیل افراد ساده بود؛ زیرا برای رفت‌و‌آمد عراقی‌ها یا ایرانی‌ها حد و مرز معینی وجود نداشت و همه به ظاهر دوستدار انقلاب اسلامی بودند؛ ولی عمده آنان مأموران مخفی و اطلاعاتی و نیرو‌های بعثی عراق بودند که برای یک هدف معین و برنامه‌ای مشخص رفت‌و‌آمد می‌کردند و کارهایشان اغلب مرموز بود. کسی نمی‌توانست از آنها سر در بیاورد.

مدت‌ها از این جریان گذشت. اوایل سال ۱۳۵۸ عده‌ای نزد من آمدند و گفتند: «آب و خاکی که داریم و زمینی که روی آن زندگی می‌کنیم، متعلق به ماست. ما تاریخ و پرچم خاصی داریم و می‌توانستیم به‌عنوان یک کشور عربی که دارای منابع غنی زیرزمینی هست مثل سایر کشور‌ها مستقل باشیم. امورمان را خودمان اداره کنیم و با تکیه بر نفت و گاز به توسعه و آبادانی سرزمین خود بپردازیم، اما فارس‌ها با زور بر ما تسلط پیدا کرده و روز به روز عرصه زندگی را بر ما تنگ کردند. ما را از زندگی سیاسی و اجتماعی خود محروم داشته و اجازه رشد فرهنگی و اقتصادی را به ما ندادند.

زندگی جوانان ما باید از طریق شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس تأمین شود؛ در حالی که خودمان شغل معینی نداریم. از زمان شاه، یزدی‌ها را به اینجا آوردند و همه امکانات گسترش کشاورزی را در اختیارشان گذاشتند؛ در حالی که به ما حتی کود و بذر هم ندادند. ما نمی‌توانیم فعالیت کشاورزی و اقتصادی انجام دهیم و اگر بخواهیم در این زمینه‌ها پیشرفت کنیم و طرحی ارائه دهیم در ادارات به تصویب نمی‌رسد و مشکلات قانونی برایمان ایجاد می‌کنند.

هدف این هست تا ما به خودمان متکی نشویم. دیگر از این زندگی خسته شده و توان تحمل آن را نداریم. اکنون که برادران عراقی به کمک ما آمده‌اند و امکانات لازم را برای بازپس‌گیری حقوق‌مان در اختیارمان قرار می‌دهند، باید منطقه را برای فارس‌ها ناآرام کنیم و با آنها و کسانی که در خدمت‌شان هستند برخورد کنیم. باید با متشنج کردن اوضاع هر روز مشکلاتی برای آنان به‌وجود آوریم تا از منطقه بروند. زیرا آنها به ما اجازه رشد نمی‌دهند. هرچه هست را برای خودشان می‌خواهند و ما را از همه مزایای زندگی محروم کردند.»

وقتی حرف‌های آنان تمام شد، دانستم که این جوانان فریب تبلیغات دشمن را خورده و ناآگاهانه در خدمت بعثی‌ها قرار گرفته‌اند. آنها قصد داشتند بین مردم تفرقه و درگیری به‌وجود آورند.

دوران محرومیت‌ها

ابتدا تحلیلی از وضع عراق به آنها ارائه دادم و گفتم شما می‌خواهید به کمک صدام حسین به حق و حقوق‎تان برسید که امروزه در بین خود عراقی‌ها منفور هست. او یک عنصر دست نشانده و در خدمت استعمار هست و هرگز برای به‌دست آوردن آزادی به شما کمک نخواهد کرد. شما باید به‌جای توسل به بیگانگان به دولت فرصت دهید تا مشکلات کشور را حل کند. نباید به انقلاب و ایران پشت کنید و به بیگانگان که دشمنان ما و شما هستند روی بیاورید. ما روستاییان در طول حکومت شاه، بدترین مظلومیت‌ها را تحمل کردیم و امروزه که نظام اسلامی در رأس کشور قرار دارد، ما هم از مزایای عدالت این حکومت برخوردار خواهیم شد.

هرچه با آنان گفت‌و‌گو کردم، نتیجه‌ای نداشت. آنها به‌دنبال اهداف سیاسی بودند و به‌شدت احساسات مردم را تحریک و محیط را ناآرام کردند.

بنابراین، به سراغ مردم رفتم و گفتم هوشیاری خود را بیشتر از گذشته حفظ کنید و رفت‌و‌آمد افراد به داخل مناطق روستایی را زیر نظر گرفته، افراد بیگانه و ناشناس را شناسایی کنید. ما نباید بازیچه افراد ناآگاه باشیم و اجازه فعالیت به آنان بدهیم.

بیشتر مردم با فکر و ایده من موافق بودند. البته تعداد کمی هم بودند که بر اثر محرومیت‌های زمان شاه، فریب تبلیغات دشمن را خورده و فکر و خط مشی آنان را قبول کردند؛ ولی آنقدر مقبولیت نداشتند تا بتوانند بر بقیه تأثیر بگذارند. این عده تحت تأثیر فتنه‌های افراد فریب‌خورده قرار گرفتند، ولی، چون شیوه تبلیغی را نمی‌دانستند تنها می‌گفتند حرف‌های آن گروهی که از هویزه آمدند، درست هست و راست می‌گویند.

شعار آزادی خوزستان!

ارتش عراق در روز‌های سوم تا ششم مهر ۵۹ منطقه را اشغال کرده بود و به بازداشت مردم مبادرت می‌کرد. از آنان می‌خواست تا نیرو در اختیارشان قرار دهند. فرماندهان بعثی می‌گفتند ما اسلحه و مهمات در اختیار مردم عرب خوزستان قرار دادیم تا به کمک‌مان بشتابند و هرچه زودتر مقاومت ایرانیان را در هم شکسته و خوزستان را آزاد کنیم.
پاسخ مردم این بود که ما ایرانی هستیم و تابع عراق نیستیم. به کشورمان خیانت نخواهیم کرد. از شما هم اسلحه‌ای نگرفته‌ایم. این شما بودید که سلاح‌هایتان را در مرز رها کردید تا به‌دست سودجویان بیفتد. آنها نیز اسلحه‌ها را به ضدانقلاب درگیر با سپاه در کردستان فروختند.

به اشغالگران حمله کنید

شما به‌جای اینکه بیایید مزارع و خانه‌های ما را خراب کنید، بهتر هست برادران فلسطینی خودتان را آزاد کنید. به اسرائیل حمله کنید و قدس را از دست صهیونیست‌ها رها سازید.

این گفت‌و‌گو‌ها برای بعثی‌ها خوشایند نبود و آنها با زور و اسلحه می‌خواستند مردم را وادار کنند در کنارشان بجنگند در صورتی که من می‌دیدم نه‌تنها مردم ما علاقه‌ای به متجاوزان ندارند و به آنها کمک نمی‌کنند که در مدت اشغال، بیشترین ضربه‌ها را از دست جوانان عرب منطقه دیده بودند.

«حاج یونس شریفی» جوان قدرتمند شهر هویزه با مواد منفجره پل ارتباطی ارتش عراق بر روی کرخه کور را منفجر کرد و از اول مهر، فرماندهی نیرو‌های ضد ارتش بعث را در دست گرفت و بسیاری از سربازان دشمن را از بین برد. جوانان را آموزش نظامی داد و خلاصه همه مردم عرب منطقه رودرروی دشمن دین و قرآن ایستادند و بسیاری هم اسیر و شهید شدند.

منبع: هفته‌نامه صبح صادق

انتهای پیام/ ۱۱۹

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید! بیشتر بخوانید »

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا+ فیلم


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: شهر هویزه مرکز بخش هویزه دشت آزادگان هست و بنی صالح و نیسان دو دهستان این بخش هستند. بُستان در شمال هویزه، سوسنگرد در شمال شرقش، هورالهویزه در غرب آن و دشت جفیر در جنوبش قرار دارند. کوشک و دشت‌های شرق هویزه به جاده اهواز _ خرمشهر می‌رسند که صحرای «شلوه» نام دارد. هویزه آب و هوایی گرم و خشک دارد و مردمش عرب یا فارس‌اند؛ مذهبشان شیعه هست و بیشتر به عربی سخن می‌گویند تا فارسی.

کد ویدیو

هویزه خاک حاصلخیزی برای کشاورزی دارد. مردمش کشاورزند، دام دار هستند یا ماهیگیر؛ که البته کشاورز‌ها بیشترند. گندم، جو و تره می‌کارند و گاو و گوسفند هم دارند. حاشیه‌نشین‌های هور، گاومیش هم پرورش می‌دهند. بینشان جاجیم بافی هم رایج هست. پرنده‌ها و ماهی‌های هور‌های غرب هویزه از منابع درآمدی مردم هویزه‌اند. آب را از رودخانه کرخه، کرخه کور و نیسان تأمین می‌کنند. کرخه کور را از کرخه جدا کرده‌اند و از هویزه می‌گذرد. قبل از آغاز جنگ، جمعیت ۷۶ روستای کوچک و بزرگ اطراف هویزه بیست و سه هزار نفر بود و شهر هویزه دوازده هزار نفر جمعیت داشت.

قبل از میلاد مسیح به منطقه دشت آزادگان «میسن» می‌گفته‌اند یعنی شهری که برج و بارو دارد. هویزه از قدیمی‌ترین شهر‌های دشت آزادگان هست.   اطراف میسن روستا‌ها و آبادی‌هایی بوده به نام‌های بطایح و بطی که به زبان محلی یعنی سیل‌گیر طغیان دجله و فرات. در زمان خسرو پرویز میسن و روستا‌های اطرافش را طوری ویران کرد که بازسازی و آبادانی دوباره منطقه تا زمان عباسیان طول کشید. دوره عباسیان هم به جای میسن و روستا‌های اطرافش شهری بنا کردند که بعد‌ها آن را هویزه نامیدند. منطقه خاک حاصلخیزی داشت و گروه‌های مختلف مردم را سمت خود کشاند. خیلی زود هویزه شهری شلوغ و پرجمعیت شد.

در دوره صفویه، ساکنان هویزه که شیعه بودند، حکومت مشعشعیان را تشکیل داده و مذهب شیعه را در خوزستان رواج دادند. در سال‌های بعد بار‌ها حکومت‌های مرکزی به هویزه حمله کردند، اما یا موفق نمی‌شدند یا موفقیت‌شان موقت بود و پس از مدت کوتاهی دوباره مشعشعیان بر هویزه حاکم می‌شدند. هویزه از پایگاه‌های تشیع در ایران بود و زمانی که صفویه شیعه را مذهب رسمی کشور کردند رونق فراوانی یافت و تا اواسط دوره قاجار شهری آباد بود. حوزه علمیه هویزه هم تا مدت‌ها از حوزه‌های مهم کشور بود.  

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا

در دوران پهلوی، هویزه از سیاست تفرقه‌افکنی میان مرزنشین‌ها در امان نماند. کم رنگ شدن اتحاد و همدلی، شهر را کم‌رونق و بی‌فروغ کرد، اما از سال ۱۳۵۱ که نیرو‌های انقلابی در مسجد جامع و مسجد سیدالشهدا (ع)، مکتب قرآن را تاسیس کردند، نیرو‌های انقلاب فعالیت‌هایشان را در هویزه شدت دادند. در نتیجه مسجد‌های شهر شبکه قدرتمندی شدند که انقلاب مردم را هدایت و سازماندهی می‌کردند و نقش مهمی در پیروزی انقلاب داشتند.

ویرانه‌های آباد 

صدام می‌گفت به ایران حمله کرده تا اعراب خوزستان را آزاد کند. هویزه هم از شهر‌های عرب‌نشین خوزستان بود و نیرو‌های صدام آمده بودند مردمش را آزاد کنند. آنها ۲۶ دی سال ۱۳۵۹ هویزه را اشغال و تخریب کردند و ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ که رزمندگان شهر را آزاد کردند از شهر جز ساختمانی باقی نمانده بود. بعد از پیروزی انقلاب بیشتر شهر‌های استان خوزستان ناآرام بودند و فعالیت گروه‌های ضد انقلابی‌ای، چون «جبهه التحریر» وضعیت آنها را بحرانی کرده بود. در میان کسانی که به عربستانی و خلق عرب مشهور بودند دو جریان بودند؛ گروهی مزدور عراق بودند و رسما با حزب بعث ارتباط داشتند و هدفشان جدا کردن خوزستان از ایران بود. این گروه در هویزه حدود ۲۰ نفر را جذب کرده بودند و آنها اعلامیه‌هاشان را پخش می‌کردند. گروه دیگر وابسته نبودند و از ظلم‌های رژیم شاه به ستوه آمده بودند و می‌ترسیدند بعد از انقلاب اسلامی هم ظلم به آنها ادامه یابد. عراق از گروه‌های ضد انقلاب حمایت می‌کرد و از راه هورالهویزه برایشان امکانات می‌فرستاد تا در شهر‌های مرزی آشوب و بلوا به پا کنند و بمب بگذارند. هواپیما‌های شناسایی عراق هم هر روز حریم هوایی ایران را نقض می‌کردند.

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا

مرداد ۵۹ هم درگیری در شهر‌های مرزی شدیدتر شد. هم حمل مواد منفجره از مرز هور حتی قایق‌های تندروی دشمن در هور گشت می‌زدند و صیادان ایرانی را بازداشت می‌کردند، اذیتشان می‌کردند و از آنها می‌خواستند اخبار نیرو‌های ایران را بگویند. گزارش‌های بسیاری از تحرکات عراق به دولت دادند، اما رییس دولت (بنی صدر) معتقد بود برخی جوسازی می‌کنند. او در جواب یکی از گزارش‌ها گفته بود «یک تیپ عراق در جنوب مرز هویزه مانور دارد و بعد از چند روز منطقه را ترک می‌کند. هیچ مشکلی در مرز نداریم و نقض حریم هوایی هم بر اثر اشتباه بوده هست.» 

از آنجا که عبور از هور خیلی سخت بود ارتش عراق برای رسیدن به هدف اصلی یعنی اهواز از دو محور شمالی و جنوبی هور به سوی اهواز حرکت کرد. هویزه دقیقا رو به روی هور بود؛ یکی از محور‌ها از شمالش می‌گذشت و دیگری از جنوبش. ابتدای جنگ، عراقی‌ها به هویزه لشکرکشی نکردند چرا که اگر نیرو‌های این دو محور نزدیک اهواز به هم می‌رسیدند هویزه خود به خود اشغال می‌شد. نیرو‌های عراق سعی می‌کردند تا حد ممکن وارد شهر‌ها نشوند تا هزینه درگیری با مردم را نپردازند. ورود به هویزه و اشغال آن سرعت ارتش عراق را در روز‌های ابتدایی جنگ – که هدفشان پیشروی سمت اهواز بود – می‌گرفت.

عملیات بیت‌المقدس 

در عملیات بیت‌المقدس ارتش عراق از هویزه فرار کرد، اما سربازان صدام شهر را ویران کرده بودند. رزمندگان وسط خرابه‌های شهر تابلویی نصب کردند و رویش نوشتند «اینجا زمانی هویزه بوده هست». ساختمان‌ها را دوباره ساختند و هویزه دوباره پابرجا شد و شاید هم روزی دیگر باز این ساختمان‌ها خراب شوند و شهر ویرانه شود، اما شهیدان هویزه ماندگارند.  

شهر هویزه 

از شهر‌های منطقه دشت آزادگان خوزستان هست که ۱۱ کیلومتر با سوسنگرد فاصله دارد. در آغاز جنگ هزار و ۹۰۰ خانه مسکونی، چند ساختمان دولتی، یک دبیرستان، چهار دبستان، دو کودکستان، ۱۴ بنای تاریخی، پنج مسجد و ۱۳ زیارتگاه و چند پارک داشت. اهالی هویزه برای تسریع در رفت و آمدهایشان روی کرخه کور چند پل ساخته بودند. روز ۲۷ دی عراقی‌ها هویزه را اشغال کردند. آنها شهر اشغال شده را ویران کردند و هیچ ساختمان سالمی در شهر باقی نگذاشتند؛ جز یک مسجد، دو ساختمان اداری و یک خانه که محل دیده‌بانیشان بود.

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا

رودخانه‌ی کرخه 

از ارتفاعات الوند در همدان سرچشمه می‌گیرد و از کرمانشاه لرستان و ایلام می‌گذرد. از شمال وارد خوزستان می‌شود و پس از گذشتن از غرب دزفول و شوش به دشت آزادگان می‌رسد. کرخه در دشت آزادگان از حمیدیه تا بستان در شمال هویزه امتداد دارد و به هور می‌ریزد. نهر‌های کرخه کور، نیسان، آل عباس، سابله و رمیم از این رودخانه جدا می‌شوند.  

کرخه کور 

کرخه کور شاخه‌ای از آب کرخه هست که در حمیدیه از کرخه جدا می‌شود و به هویزه می‌رسد و از میان شهر می‌گذرد. هر بار که رودخانه را لای‌روبی می‌کردند گل و لای‌ها را در دو طرف رودخانه می‌ریختند و بلندی‌های نسبتا مرتفعی اطراف رود به وجود می‌آمد؛ بلندی‌هایی که وسط دشت‌های اطراف هویزه مانع‌های نظامی مناسبی بودند. نیرو‌های محور جنوبی که از طلاییه وارد خاک ایران شدند روز پنجم جنگ به ساحل کرخه کور در منطقه کوهه رسیدند، اما از آن نگذشتند و در شرق رود به سمت اهواز پیش رفتند. آنها روز هفتم جنگ نزدیک اهواز رسیدند، اما مدافعان نگذاشتند وارد شهر شوند؛ بنابراین بر کرخه کور پل زدند و از آن گذشتند تا با نیروهایشان در محور شمالی که از سوسنگرد گذشته بودند دست دهند و با هم به سمت اهواز بروند.  

مزار شهدای هویزه 

اشغال خاک ایران طولانی شد و غیر قابل تحمل مردم از مسئولان و نیرو‌های نظامی آزادی سرزمین‌هایشان را می‌خواستند. بنی صدر به فرماندهان ارتش دستور داد هر چه زودتر برای حمله طرحی آماده کنند. فرماندهان ارتش هم عملیاتی طراحی کردند و نامش را «نصر» گذاشتند. منطقه عملیات زمین‌های جنوب کرخه و کرخه کور بود. بنا بود ابتدا زمین‌های جنوبی کرخه کور تا جفیر را آزاد کنند، بعد از آنجا سمت خرمشهر بروند، خرمشهر را آزاد کنند و تا بصره هم پیش بروند. مرحله اول عملیات موفق بود و نیرو‌ها خوب پیش رفتند، اما ارتش عراق خیلی زود نیروهایش را
متمرکز کرد و نیرو‌های ارتش ایران را عقب راند. نیرو‌های عراق، «سید حسین علم‌الهدی» و یارانش را که از نیرو‌های نظامی دور شده بودند محاصره کردند و جز چند نفر که توانستند عقب بیایند، باقی را شهید کردند و با تانک از روی پیکرهایشان گذشتند.  

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا

پیکر‌های مطهر شهدا در منطقه ماند تا زمانی که هویزه آزاد شد و بازماندگان محل اصلی درگیری را مشخص کردند و در آن محل به یاد دوستان شهیدشان پرچم نصب کردند و آن قدر گشتند تا بالاخره موفق شدند پیکر برخی از دوستانشان را پیدا کنند. هر شهیدی را می‌یافتند همان جا به خاک می‌سپردند. برخی شناسایی می‌شدند، برخی هم گمنام می‌ماندند. پیکر علم‌الهدی را از قرآن و آر. پی. جی که کنارش بود شناسایی کردند. علم الهدی را در اهواز باشکوه تشییع کردند و دوباره به هویزه برگرداندند و کنار دوستان شهیدش به خاک سپردند.  

سوسنگرد و بُستان 

سوسنگرد و بستان شهر‌های همسایه هویزه هستند. محمدرضا پورکیان هم فرمانده سپاه سوسنگرد بود و هویزه زیر نظر او بود. روز هفتم جنگ که سوسنگرد را اشغال کردند، مردم آواره شدند. کم بود غذا و پناهگاه مهم‌ترین مشکلشان بود. بسیاری از مردم به روستا‌های اطراف شهر رفتند؛ روستا‌هایی که در آنها از عراقی‌ها خبری نبود، اما خمپاره‌هایشان امنیت مردم را گرفته بود. مردم نمی‌دانستند وقتی خمپاره به جایی می‌خورد یا گلوله‌ای منفجر می‌شود چه باید بکنند آنها حتی وسیله‌ای نداشتند تا سنگر و پناهگاهی برای خودشان بسازند.

حمیدیه 

حمیدیه شهری هست در شمال شرقی هویزه و مهم‌ترین شهر مسیر سوسنگرد – اهواز هست. ۲۵ کیلومتر با اهواز فاصله دارد و از آغاز هجوم عراق مدافعان در چذابه با دشمن جنگیدند. وقتی نیرو‌های دو محور شمالی و جنوبی عراق در طرح اولیه الحاقشان شکست خوردند، قرار گذاشتند در حمیدیه با هم دست دهند، به سمت اهواز حرکت و اهواز را محاصره و اشغال کنند. هفت مهر نیرو‌های دشمن به نزدیکی اهواز رسیدند. هشت مهر همه جا پیچید سقوط اهواز نزدیک هست. خبر‌های اهواز و باقی استان‌های جنگ‌زده به تهران رسید که موقعیتش چندان بهتر از آنها نبود. امام درباره سقوط اهواز گفت مگر جوانان اهوازی مرده‌اند. سخنی که تا به سپاه خوزستان رسید شور و اراده جدیدی در نیرو‌های انقلابی ایجاد کرد که برای نجات اهواز کافی بود. همه برای نجات اهواز همعهد شدند. «علی غیور اصلی» مسئول آموزش سپاه خوزستان نیروهایش را به ۱۴ گروه دو نفره‌ی آر. پی. جی‌زن تقسیم کرد و شبانه حرکت کرد به سمت حمیدیه.

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا

آنها در یک کیلومتری غرب جاده حمیدیه آرایش گرفتند و اولین حمله‌شان را ساعت چهار صبح روز نهم مهر آغاز کردند. تانک‌های عراقی از هر سو آتش می‌گرفتند. عراقی‌ها حسابی غافل‌گیر شده بودند. حتی نمی‌توانستند تشخیص دهند چند نفر بهشان حمله کرده، خیلی‌هاشان تانک‌های سالم را رها کرده و فرار می‌کردند. دشمن دستور عقب‌نشینی داد و بخشی از جاده‌ی حمیدیه – سوسنگرد آزاد شد. یک گروهان از تیپ ۳ لشکر زرهی با نیرو‌های غیوراصلی همراه شد و با حمایت هوانیروز عراقی‌ها را تعقیب کردند. عراقی‌ها وحشت‌زده عقب‌نشینی کردند. سوسنگرد آزاد شد. نیرو‌های عراق تا تپه‌های «الله‌اکبر» عقب نشستند. علی غیوراصلی فرمانده پیروز عملیات شهید شد و عملیات را به نام او نام گذاری کردند.  

چذابه 

محور شمالی تهاجم دشمن در دشت آزادگان از چذابه شروع می‌شد و از شمال بستان سبحانیه و سوسنگرد می‌گذشت. محوری که قرار بود نیروهایش در حمیدیه با نیرو‌های محور جنوبی دست بدهند و در حمیدیه شکست خوردند.

طلاییه 

محور جنوبی تهاجم عراق از طلاییه شروع شد. نیرو‌های عراق می‌بایست از جفیر و کوشک در جنوب هویزه می‌گذشتند تا به اهواز برسند. اشغال هویزه هدف اولیه نبود، چرا که با رسیدن دو فلش تهاجم شمالی و جنوبی به هم هویزه خود به خود محاصره و اشغال می‌شد. روز‌های قبل از شروع رسمی جنگ اخبار درگیری‌ها و تحرکات دشمن از طلاییه به هویزه می‌رسید و مردم را نگران می‌کرد. مدافعان هم مدام به مرز طلاییه سر می‌زدند تا اگر لازم شد جلوی عراقی‌ها را بگیرند.

اول مهر، نیرو‌های پاسگاه مرزی طلاییه امکانات جنگی‌شان را در خودروهایشان گذاشتند و خواستند عقب بروند که بخشدار و چند نفر دیگر رسیدند. بخشدار که با مسئول سیاسی – انتظامی بخشداری حاج طعمه ساکی و گروهی از مردم آمده بود، از نیرو‌های ژاندارمری خواست بایستند و دفاع کنند. گفت شما توپ ۱۰۶ نارنجک‌انداز و چند بازوکا دارید و باید جلوی پیش‌روی دشمن را بگیرید، پافشاری می‌کرد، مقاومت کنید تا دست‌کم عراقی‌ها هویزه را راحت و بدون تلفات نگیرند. آنقدر اصرار کردند تا بالاخره نیرو‌های انتظامی چند تیربار تفنگ ۱۰۶ شلیک کردند.  

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا

تیر‌ها چند تانک عراقی را آتش زدند و همه خوشحال شدند، اما چند دقیقه بعد ارتش عراق با تیر مستقیم تانک‌ها، آتش‌بار‌ها و کاتیوشاهایش منطقه را به جهنم آتش بدل کرد. نیرو‌های ژاندارمری حتی مهلت ندادند نیرو‌های مردمی سوار خودرو‌ها شوند؛ عقب نشینی کردند و به اعتراض‌های بخشدار و مسئول سیاسی انتظامی بخشداری هم توجهی نکردند.  

جفیر 

بیابانی در غرب جاده اهواز – خرمشهر که روز‌های اول جنگ عراقی‌ها آن را اشغال کردند. قرار بود نیرو‌ها در مرحله دوم عملیات نصر، جفیر را بگیرند و از آنجا سمت خرمشهر بروند که آتش سنگین و تهاجم نیروی زرهی عراق نیرو‌های ایران را عقب زد.  

هور الهویزه 

به آن هورالعظیم هم می‌گویند و از بخش‌های شهرستان هویزه هست. بیش از ۷۰ درصد هور را نی‌ها تشکیل می‌دهند؛ تراکم نی‌ها در شمال هور بیشتر هست و نی‌هایش شاداب‌تر هستند.   متوسط قطر نی‌ها هفت میلی‌متر هست و شمال هور نی‌هایی با قطر سه سانتیمتر هم دارد. ۲۳ درصد سطح هور را چولان یا جگن پوشانده که گیاهی بدون ساقه با برگ‌های نوک تیز و مقطع مثلثی هست و خوراک خوبی برای گاومیش‌هاست. گاومیش‌های اهلی اطراف هور هم حیوانات کم‌خرج و پرفایده‌ای برای اهالی‌اند. اطراف هور گراز هم زندگی می‌کند. در هور ۳۰ گونه پرنده و ماهی زندگی می‌کنند.

قبل از جنگ هور پوشش خوبی برای شناسایی‌های عراق و قاچاق اسلحه بود. ضد انقلاب خوزستان بسیاری از سلاح‌هایش را از هور وارد کشور می‌کرد. ماه‌ها قبل از شروع جنگ عراق در پاسگاه‌های مرزی هور ضدهوایی مستقر کرد. اهالی هویزه قبل از شروع جنگ مراقب عراقی‌های هور بودند.  

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا

گلزار شهدای هویزه 

مردم هویزه رسم داشتند وقتی مرده‌شان را کفن می‌کنند به یادش تیر هوایی شلیک کنند، اما مردم عزاداری که روز‌های اول جنگ عزیزانشان را در گلزار شهدای انقلاب اسلامی هویزه کفن و دفن می‌کردند تیراندازی نمی‌کردند. مردم مسلح بودند، اما می‌دانستند در آن وانفسا یک تیر هم یک تیر هست و روزی به کارشان می‌آید. گلزار شهدا جایی بود که بغض مدافعان را می‌ترکاند و زن‌ها در آن به رسم محلی بر سر و سینه می‌زدند و شیون می‌کردند.  

مسجد جامع 

مسجد‌ها قلب مقاومت بودند. هم مرکز فرماندهی و برنامه‌ریزی بودند هم مرکز پشتیبانی و تدارکات و مهمتر از همه محل عبادت، دعا و تجدید قوای مدافعان مردم هویزه. شادی و غمشان را هم به مسجد جامعشان می‌بردند و دعای توسل می‌خواندند.  

جاده هویزه – سوسنگرد 

راه اصلی ارتباط منطقه با اهواز، جاده ۱۱ کیلومتری و خاکی هویزه بود. روز‌های پایانی دی ماه سال ۵۹ که جاده دست عراقی‌ها افتاد، رزمندگان در جنوب جاده آب رها کردند تا جاده زیر آب برود. این جاده در عقب‌نشینی نیرو‌های عراقی از هویزه در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۶۱ آزاد شد.  

انتهای پیام/ ۱۱۲

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

هویزه؛ پایگاه شیعه در ایران و میعادگاه رزمندگان با خدا+ فیلم بیشتر بخوانید »

تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیین شب‌ خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه به‌فرمانده شهید «سید حسین علم‌الهدی»، شامگاه یک‌شنبه با حضور سردار دریادار علی فدوی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، پیشکسوتان جهاد و شهادت، رزمندگان، خانواده معظم شهدای حماسه هویزه و دانشجویان دانشگاه‌های علوم پزشکی شهید بهشتی و علوم پزشکی ایران در موزه ملی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت برگزار شد.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

شهیدی که یک‌تنه، یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد

سردار «محمدجواد اسلامی» از رزمندگان جنگ‌های نامنظم در دوران دفاع مقدس، در ابتدای این مراسم، با بیان اینکه ما توجیه شده بودیم تا در سمت جنوب عملیات «نصر»، از منطقه «سید جابر»، «کوهه» و «فرصیه» به سمت هویزه، برای پشتیبانی عملیات وارد شویم، اظهار داشت: ما در ستاد جنگ‌های نامنظم که موقعیت آن در استانداری اهواز قرار داشت، هشت گروه ۱۱ نفره بودیم که در اردوگاه پاسارگاد حضور داشتیم که شهید مقدم که با شهید چمران شهید شد، من را به عنوان مسئول تعیین کرد؛ اما من گفتم که اجازه دهید تا به میان دوستان بروم و بررسی کنم تا بهترین شخص را به‌عنوان مسئول به شما معرفی کنم، هرچند اگر خودم نباشم؛ لذا پس از بررسی، شهید «علی لطیفی» را به‌عنوان فرمانده معرفی کردم و وی هم شرط کرد که خودم معاون او باشم؛ بر این اساس، با یک ترکیب حدود ۸۰ نفره، وارد روستای «فرصیه» شدیم تا آماده عملیات شویم.

این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: شهید رستمی که بعداً در دهلاویه به شهادت رسید، در آن نقطه فرمانده ما بود؛ او به ما دستور داد که به‌سمت هویزه اعزام شوید؛ درحالی که آن‌زمان هیچ‌گونه مهندسی رزمی مناسبی هم نداشتیم؛ در هر صورت ما به‌سمت هویزه حرکت کردیم و این نکته را می‌دانستیم که ارتش بعث عراق نیرو‌های زرهی را در طول روز پخش می‌کند تا منطقه وسیعی را تحت پوشش قرار دهد و شب‌ها نیز آن‌ها را جمع می‌کند تا مورد کمین قرار نگیرند؛ سرانجام سه‌ساعت و نیم با تجهیزات کامل و بار تسلیحاتی سنگین‌تر از میزان باری که یک رزمنده باید حمل می‌کرد، حرکت کردیم؛ ضمن این‌که ترکیب ما شامل تعدادی دانش‌آموز، دانشجو، بازاری و معلمان می‌شد و تعدادی هم روستاییان بودند.

سردار اسلامی افزود: وقتی سه ساعت و نیم به سمت هویزه حرکت کردیم، به سنگر‌های تانک (نعل اسبی) دشمن رسیدیم، درحالی که منطقه کاملاً دشت بود و هیچ عوارضی در آن وجود نداشت. وقتی به سنگر‌های تانک رسیدیم، این سنگر‌ها را خالی یافتیم و به جایی رسیدیم که احساس می‌کردیم که هم ما صدای نفس بعثی‌ها را می‌شنویم و هم آن‌ها؛ از طرفی هم بعثی‌ها دائما منور می‌زدند و کار به‌جایی رسید که دیگر کار از منور توپخانه و خمپاره خارج شد و به منور‌های کلت دستی رسید؛ به این معنا که ما به نزدیکی دشمن رسیده بودیم و اگر با دشمن درگیر می‌شدیم، دیگر راه برگشتی نداشتیم؛ چراکه هیچ خودرو، آمبولانس و تدارکاتی پشت سر ما نبود؛ بنابراین از آقای لطیفی خواستم که مسیر را برگردیم که با توجه به تسلط آقای لطیفی به مسیرشناسی از طریق نجوم، ما این مسیر را حدود یک‌ساعت و نیم به روستای «فرصیه» برگشتیم و اسرای عملیات را تحویل گرفتیم.

این رزمنده دفاع مقدس با ذکر خاطره‌ای از شهید ابوالفضل. گفت: این شهید والامقام ۲ موشک دراگون را روی دوش خود و یک موشک را هم در دست می‌گرفت و گاهی هم چهار موشک را همراه خود می‌برد و تا آن‌جایی که می‌توانست جلو رفته و زیر درخت کمین می‌کرد و تانک‌ها و نفربر‌های دشمن را هدف قرار می‌دا؛ به‌طوری که از تعداد ۳۰ موشکی که طی چند روز استفاده کرده بود، شاید فقط یک عدد آن هدر رفته و نزدیک به یک گردان زرهی دشمن را منهدم کرد؛ بنابراین دشمن از روی استیصال، یک نفربر را فدا کرد تا نقطه پرتاب او را شناسایی کند و سرانجام با سه موشک مالیوتکا، سر وی را از بدنش جدا کردند.

تجلی صحنه حماسه عاشورا در کربلای هویزه

«پرویز شریف» از فرماندهان حماسه هویزه نیز در این مراسم، به بیان خاطرات خود از اعزام به جبهه‌ها پرداخت و با بیان این‌که پس از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی در خرداد سال ۱۳۵۸، همراه با عده‌ای از دانشجویان، جهاد سازندگی سبزوار را تشکیل دادیم، اظهار داشت: مبارزان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی برای سخنرانی و تبلیغات به سبزوار می‌آمدند، به منزل شخصی به نام حاج آقای فاضل می‌رفتند که فرزند او «محمد فاضل» که از دانشجویان پیرو خط امام بود و در هویزه به شهادت رسید، مؤسس جهادسازندگی سبزوار بود.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

وی افزود: شهید محمد فاضل حدود ۴۰ نفر را جمع کرد و به روستای «دوچاهی» سبزوار برد و در آن‌جا عده‌ای نهج‌البلاغه و تفسیر قرآن برای این افراد تدریس کرده و در عین حال، در این روستای محروم، سازندگی هم می‌کردند؛ چراکه هدف آن‌ها خودسازی و آموزش روش‌های کار کردن برای رضای خدا بود و معتقد بودند ما باید ابتدا خودمان را بسازیم و بعد که خودسازی کردیم، سازندگی کنیم.

این فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: اواخر شهریور سال ۱۳۵۹ که جنگ تحمیلی آغاز شد، همان‌هایی که در جهادسازندگی بودند، تصمیم گرفتند تا با لبیک به فرمان امام خمینی (ره) برای مقابله با دشمن به اهواز بروند؛ بنابراین سه گروه شدیم؛ یک گروه رزمی، یک گروه برای کمک به جنگ‌زدگان و یک گروه هم برای انجام کار‌های مهندسی، و من جزو گروه رزمی بودم که «گروه اخلاص» نام داشت.

شریف ادامه داد: وقتی وارد اهواز شدیم، به سپاه اهواز رفتیم و از آن‌جا ما را به سپاه سوسنگرد فرستادند که در آن‌جا سردار «محمدعلی جعفری»، سردار «احمد غلامپور» و عده‌ای دیگر حضور داشتند و شرایط هم، شرایط خیلی سختی بود؛ به‌طوری که داخل لوله گلوله شلیک می‌کردیم، تا دشمن گمان کند که ما داریم خمپاره شلیک می‌کنیم! از طرفی هم فضا به‌گونه‌ای بود که کسی سنگر امن را برای خودش نمی‌خواست؛ بلکه برای همرزم خود می‌خواست، یا اگر غذایی می‌آوردند، همه به همدیگر تعارف می‌کردند.

وی با اشاره به عملیات نصر و حماسه هویزه، تصریح کرد: شهید «سید حسین علم‌الهدی» برای عملیات هویزه، از سوسنگرد عده‌ای را جمع‌آوری کرد؛ بنابراین قرار شد تا هشت نفر از نیرو‌های جهادسازندگی سبزوار برای عملیات به نیرو‌های شهید علم‌الهدی بپیوندند؛ این درحالی هست که شهید محمد فاضل نیز به‌نوعی معاون شهید علم‌الهدی به حساب می‌آمد و کار‌های هماهنگی با ارتش و… را انجام می‌داد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس به ذکر خاطره‌ای از شهید محمد فاضل پرداخت و خاطرنشان کرد: زمانی که ما در محاصره تانک‌ها قرار داشتیم و درحالی که مهمات ما نیز تمام شده بود، واقعاً صحنه، صحنه کربلا بود؛ بنابراین شهید محمد فاضل گفت که قمقمه‌های آب خود را خالی کنید؛ چراکه در حالت تشنگی بهتر می‌جنگید و دفاع می‌کنید و خود نیز در حال شلیک آخرین آر.پی.جی به شهادت رسید. سرانجام جهاد سازندگی سبزوار در هویزه پنج شهید را تقدیم کرد که همگی از دانشجویان مبارز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بودند.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

حضور شهید علم‌الهدی جان تازه‌ای در میان رزمندگان می‌دمید

«محمد فرزانه» از فرماندهان جبهه سوسنگرد نیز در ادامه این مراسم، گفت: در جهادسازندگی مشغول خدمت بودیم که جنگ آغاز شد؛ درحالی که دشمن می‌خواست چندروزه به تهران برسد و این موضوع نیز بی‌حساب و کتاب نبود؛ بنابراین اگر رهبری امام و پایمردی‌های ملت نبود، مسلماً اهداف دشمن محقق می‌شد؛ با این وجود سرانجام حتی یک‌وجب از خاک کشورمان نیز کم نشد.

این فرمانده دوران دفاع مقدس با بیان این‌که آن‌زمان هرکسی به هر شکلی که می‌توانست، توان خود را در جنگ به‌کار می‌گرفت، بیان داشت: در جهادسازندگی استان اصفهان، شخصی حضور داشت که چریک قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ او همزمان با فعالیت‌های مهندسی، داوطلبان را جمع‌آوری و یک اردوگاهی در شهررضا ایجاد کرده و همه آن‌ها را سازماندهی کرد و ما هم در آن‌جا یک‌ماه آموزش فشرده دیدیم. وقتی آموزش‌مان تمام شد، به اهواز رفتیم و پایگاه «منتظران شهادت» (گلف) را پیدا کرده و از آن‌جا مسلح شده و به سوسنگرد اعزام شدیم و سپس به سپاه هویزه رفتیم.

وی با بیان این‌که وقتی به سپاه هویزه رفتیم، معمولاً افرادی بودیم که جنگ‌ندیده بودیم؛ اما رزمندگان اخلاص بالایی داشتند و وقتی شهید علم‌الهدی آمد نیز جان تازه‌ای در میان رزمندگان دمیده شد، تأکید کرد: شهید سید حسین علم‌الهدی انسان عجیبی بود؛ چراکه با وجود این‌که دوره‌های نظامی ندیده بود، منطقه را کاملاٌ توصیف کرده و وضعیت نظامی را تشریح می‌کرد و از طرفی هم در رادیو سخنرانی کرده و برای رزمندگان قرآن و نهج‌البلاغه می‌گفت و آن‌ها را از لحاظ معنوی می‌ساخت.

فرزانه تأکید کرد: شهید علم‌الهدی نیرو‌های بومی را به‌کارگیری می‌کرد؛ به‌طوری که یک کوله‌بر که به مسیریابی از طریق نجوم تسلط داشت را به‌کار گرفت و او راهنمای ما شده بود؛ بنابراین ما شب‌ها به جاده جفیر می‌رفتیم و مین‌کاری می‌کردیم و برمی‌گشتیم؛ درحالی که امکانات کافی هم نداشتیم.

این فرمانده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زمانی که قرار شد عملیات نصر آغاز شود، بنی‌صدر شتاب‌زده عمل کرد و تانک‌ها وقتی به هویزه آمدند، برای آن‌ها سنگری ایجاد نشده بود؛ بنابراین شهید علم‌الهدی گفت که هر ۲ نفر شبانه جلوی یک تانک بروید تا برای عملیات آماده شوید و ما هم تا نزدیک ساعت ۱۱ روزی که عملیات آغاز شد، بیدار ماندیم. وقتی عملیات آغاز شد، خط مقدم شکسته شده و رزمندگان پیشروی کردند، همین‌طور که پیشروی می‌کردیم، دیدیم که یک پی‌ام‌پی آمد و آقای شمخانی از آن پیاده شد و کمی جلوتر هم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به منطقه آمدند و رزمندگان را مورد تفقد قرار دادند.

آیین شب‌خاطره پاسداشت شهدای حماسه هویزه

وی خاطرنشان کرد: روز اول با پیروزی همراه بود و ما تا نزدیکی پادگان حمید رسیدیم و رزمندگان توپخانه دشمن را هم گرفتند؛ اما روز دوم عملیات، از ظهر بود که فشار دشمن بیشتر شد و متأسفانه امکانات ما هم جواب‌گو نبود؛ بنابراین قرار شد که عقب‌نشینی شود؛ اما بچه‌های ما را توجیه نکردند؛ لذا به‌یکباره دیدیم که دورتادور ما دارد تیر و ترکش می‌آید که تعدادی از بچه‌های ما همان‌جا شهید، مجروح و اسیر شدند و من بعداً در محاصبه‌ای گفتم که بچه‌های ما غریبانه در هویزه به شهادت رسیدند و هنگام شهادت، سر آن‌ها به دامان امام زمان (عج) بود.

شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با شهید حاج قاسم سلیمانی

همچنین «علیرضا جولا» از جانبازان حماسه هویزه نیز در ادامه مراسم، با بیان این‌که همان‌طور که می‌گویند «کربلای هویزه» واقعاً حماسه‌ای که در آن‌جا اتفاق افتاد، کربلای هویزه بود، گفت: شهید علم‌الهدی واقعاً یک انسان چندبعدی بود و از نظر من تنها شخصی که به او شباهت دارد، شهید حاج قاسم سلیمانی هست؛ چون «عابدان شب و شیران روز» در افرادی که در حین شجاعت، خاضعند و در حین جنگ‌جویی عابد هستند، تجلی پیدا می‌کند؛ این درحالی هست که شهید علم‌الهدی شب را با زهد و عبادت می‌گذارند و در روز با دشمن بسیار سخت بود و از طرفی هم با مردم بسیار متواضع بود؛ بنابراین از نظر من شهیدان علم‌الهدی و سلیمانی خیلی به‌همدیگر شباهت دارند؛ چراکه هردو بسیار شجاع، خاضع و عابد بودند.

وی با تأکید بر این‌که یکی از خصوصیات شهدا، شناخت زمان بود، تصریح کرد: دشمن بعثی آن‌روز‌ها تبلیغات سنگینی راه انداخته بود که من برای آزادی خوزستان و عرب‌زبان‌ها آمده‌ام؛ بنابراین شهید «سید حسین علم‌الهدی»، زمان را خیلی دقیق تشخیص داد و به ما گفت که مقدمات را برای دیدار عشایر و شیوخ خوزستان و دشت‌آزادگان با امام خمینی (ره) را فراهم کنید؛ در واقع همتی که شهید علم‌الهدی داشت، موجب شده بود تا هیچ‌چیزی برای او بزرگ نباشد و فقط خدا را بزرگ می‌دید؛ بنابراین با همت خود، حدود هزار نفر را به قم منتقل کرد و شهید حسن قدوسی مقدمات انتقال آن‌ها به تهران را فراهم کرد. آن‌ها وقتی به حسینیه جماران رسیدند، در آن‌جا شروع کردند به یزله کردن و در شعار دادن و اعلام همبستگی با امام و انقلاب اسلامی. در همان زمان نیز حاج صادق آهنگران، سرود «ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود» را برای اولین‌بار خواند و سپس نوحه معروف «شیون نکن مادر» هم خوانده شد؛ این دیدار باعث شد تا دشمن در جنگ تبلیغاتی حرفی برای گفتن نداشته باشد.

جولا با اشاره به عملیات نصر، گفت: روز اول، عملیات با پیروزی همراه بود و ما غنائم زیادی و حدود هزار اسیر گرفتیم؛ اما از ظهر روز دوم عملیات، تقریباً مقداری ناهماهنگی بود تا این‌که تشخیص داده شد تا تعدادی جلو بروند؛ بنابراین ما حدود ۵۰۰ متر جلوتر رفتیم؛ این درحالی هست که وقتی من از شهید علم‌الهدی سوال کردم که هدف چیست؟ گفت آزادی خرمشهر! یعنی دورنمای عملیات بسیار بزرگ بود؛ اما ناهماهنگی‌ها موجب شد تا دشمن سوءاستفاده کرده و منطقه را محاصره کند.

تجلی صحنه حماسه عاشورا در کربلای هویزه/ شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با شهید سلیمانی

این رزمنده دوران دفاع مقدس تأکید کرد: وقتی تانک‌های دشمن از پشت‌سر ما می‌آمدند، شلیک نمی‌کردند؛ بنابراین ما فکر کردیم که تانک‌های خودی هستند و شهید «سعید جلالی» گفت که بچه‌ها مژده؛ نیرو‌ها رسیدند! اما وقتی نزدیک ما رسیدند، شروع کردند به شلیک کردن و ما دیگر در محاصره قرار گرفته بودیم؛ البته قبل از این‌که محاصره شویم، شهید علم‌الهدی با وجود این‌که فرمانده بود؛ آرپی‌جی دست گرفت، جلو رفت و با دشمن درگیر شد و حمله دشمن را عقب انداخت و خود نیز به شهادت رسید و سپس ما در محاصره قرار گرفتیم؛ درحالی که تنها هفت آر. پی. جی و سلاح سبک داشتیم.

وی خاطرنشان کرد: رزمندگان چنان روحیه‌ای داشتند که از پای نمی‌نشستند و با همان سلاح‌های کم شروع کردند به درگیر شدن؛ اما صحنه نبرد به‌گونه‌ای بود که جنگنده‌های دشمن به‌صورت گله‌ای بمباران می‌کردند و هلی‌کوپترها، تانک‌ها و توپخانه دشمن هم می‌کوبیدند؛ به‌طوری که در منطقه کوچک هویزه، باران گلوله یک‌لحظه هم قطع نمی‌شد؛ ولی رزمندگان با اسلحه سبک، به سمت هواپیما هم شلیک می‌کردند و با تانک‌ها درگیر شده بودند.

جولا گفت: تقریباً خورشید که داشت غروب می‌کرد و من مجروح شده بودم، نگاه می‌کردیم که بچه‌ها پرپر شده و روی زمین افتاده بودند؛ در آن‌جا چه کسی بود که بالای سر آنها بیاید؟ کلاً حماسه هویزه نزدیک یک‌ساعت و نیم بیشتر طول نکشید و از هشت نفر گروه ما، شش نفر شهید شده و ۲ نفرمان نیز به اسارت دشمن درآمدیم.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تجلی حماسه عاشورا در هویزه و شباهت شخصیتی شهید علم‌الهدی با حاج قاسم بیشتر بخوانید »

روایتی از آمادگی جهاد چند شهید با شنیدن اولین صدای جنگ

روایتی از آمادگی جهاد چند شهید با شنیدن اولین صدای جنگ


به گزارش مجاهدت از خبرنگارحماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۳۱ شهریور و با اولین حملات صدام به مرزهای کشور و نیز فرودگاه مهرآباد تهران بسیاری گمان می‌کرد غائله‌ای که اتفاق افتاده در عرض چند روز جمع می‌شود. کمتر کسی فکر می‌کرد حمله دیوانه‌ای چون صدام هشت سال به طول انجامد و هزاران شهید، زخمی، مفقودالاثر، جانباز و اسیر را داشته باشد. بسیاری از بسیجی‌ها و رزمنده‌ها پس از چند ماه از آغاز دفاع مقدس وارد صحنه نبرد با دشمن بعثی شدند در این میان افرادی هم بودند که در اولین روزهای حمله صدام لباس رزم به تن کردند و به میدان دفاع قدم گذاشتند، آن‌هایی که روحشان را آماده جهاد در راه خدا کرده بودند تا چنین روزی که برای کمک به اسلام و وطن جان در راه مبارزه بگذارند.

نخستین واکنش و مواجهه برخی از حماسه آفرینان کربلای هویزه با خبر آغاز دفاع مقدس و نبرد نور و آتش در روایتی که در ادامه آمده است می‌خوانید.

بسیجی شهید سید مهدی جعفری: یکی از اقوام شهید تعریف می‌کرد دشمن که با همه توش و توان آمد به جنگ، معطل نکرد.
می‌گفت: «می خواهم اولین شهید روستایمان باشم. می‌خواهم اولین کسی باشم که در راه خدا، انقلاب و کشورم به دفاع بر می‌خیزم.» سید مهدی، اولین شهید روستا شد و خیلی زود ندای «هل من ناصر؟» جد غریبش را با «جان» پاسخ داد.

بسیجی شهید علی اصغر فرهمندفر: مادر شهید تعریف می‌کرد رفته بودیم مشهد، زیارت. همانجا دختر نجیبی را برایش پسند کردیم. داشتیم قرار مدار خواستگاری می‌گذاشتیم که خبر حمله عراق را شنید. بی درنگ گفت: «خب، خواستگاری ما هم حل شد. دیگه پیگیری نکنید. تا وقتی جبهه و جنگ است، زن می‌خوام چیکار!»

بسیجی شهید محمد حسین آقا رضازاده: یکی از اعضای خانواده شهید تعریف می‌کند جنگ که شد، معطل نکرد. با اجازه و بی اجازه خانواده می‌رفت منطقه. از شهریور تا دی که شهید شد خیلی کم می‌آمد خانه.

پاسدار شهید عبدالمحمد چهارمحالی: یکی از همرزمان شهید می‌گوید مأموریت کردستان که تمام شد، بچه‌ها گفتند کارمان تمام شده برگردیم شوشتر. گفت: «مأموریت ما تموم شده، انقلاب که تموم نشده. تازه جنگ شروع شده. بر می‌گردیم نه برای استراحت و رفاه؛برای دفاع.»

پاسدار شهید قدیر قدرتی: مادر شهید روایت می‌کند از مدرسه با عجله آمد خانه. گفت: «مامان، خیلی جا‌های خوزستان را گرفتند. ما هم داریم اعزام می‌شیم» گفتم مگر امام نگفتند مدرسه سنگر شماست. کجا می‌خواهی بروی؟
گفت: «دارند اهواز رو می‌گیرن. ما باید بریم تا شهر خالی نمونه. الان سنگر اونجاست.» و رفت که رفت…

پاسدار شهید محمد رضا ملایی زمانی: مادرش می‌‎گوید سوم مهر ۵۹ ازدواج کرد. دلم خوش بود. گفتم حالا که ازدواج کردی، درست و حسابی بچسب به کار. مغازه اش را بست. گفت: «حالا وقت کاسبی نیست. وقت دفاعه.» رفت بسیج؛ یک هفته بعد هم جبهه. همه جوانی و زندگی اش را بُرد جنگ.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از آمادگی جهاد چند شهید با شنیدن اولین صدای جنگ بیشتر بخوانید »

افتتاح فاز دوم پالایشگاه «شهدای هویزه» تا پایان امسال/ ساخت بزرگترین تاسیسات پتروشیمی توسط قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء

افتتاح فاز دوم پالایشگاه «شهدای هویزه» تا پایان امسال/ ساخت بزرگترین تأسیسات پتروشیمی توسط قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء (ص)


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ حضور قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء (ص) در پروژه‌های نفت و گاز به‌عنوان پیمانکار موفق موضوعی بود که باعث شد تا درباره بخشی از فعالیت‌های این قرارگاه با «مصطفی فرج‌شهیر» معاون فنی و مهندسی هلدینگ نفت، گاز و پتروشیمی این قرارگاه به گفت‌و‌گو بنشینیم.

آنچه در ادامه آمده، ماحصل این گفت‌و‌گو است که بخش اول آن از منظرتان می‌گذرد.

دفاع‌پرس: قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء (ص) چگونه وارد صنعت نفت و گاز کشور شد؟

قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء (ص) بعد از اینکه جنگ به اتمام رسید، ابتدا تحت عنوان قرارگاه بازسازی (قرب) تشکیل یافت تا برای رفع آسیب‌های ناشی از جنگ و نیز محرومیت‌هایی که در بخش‌هایی از کشور وجود داشت با استفاده از امکانات مهندسی سپاه فعالیت‌هایی را انجام دهد؛ اما با گذشت زمان و با تجربیاتی که کسب شد و نیز درخواستی که دولت از سپاه داشت، تصمیم بر آن شد تا قرارگاه در راستای کمک به دولت در پروژه‌های عمرانی کشور هم ورود کند؛ بر این اساس، سپاه برای کمک به دولت علاوه بر به‌روز کردن ماشین‌آلات مهندسی و تجهیزات خود، نسبت به انتقال دانش و تکنولوژی روز هم اقدام کرد.

بدین ترتیب از نیرو‌های خارج از مجموعه سپاه در قالب نیرو‌های قراردادی استفاده کرد؛ به نحوی که اکنون می‌توان گفت ۹۵ درصد افرادی که در پروژه‌های این قرارگاه فعالیت می‌کنند، نیرو‌هایی هستند که به‌صورت قراردادی حضور دارند و این باعث شده که هم اشتغال‌زایی شود و هم اینکه قرارگاه از دانش آن‌ها استفاده لازم را در جهت کمک به دولت و سازندگی ببرد؛ چون هیچ‌گاه قرارگاه به دنبال کسب سود و ثروت‌اندوزی نبوده است؛ بنابراین قرارگاه اولین پروژه‌های خود را در صنعت نفت با اجرای خط لوله آغاز کرد و بعد با اضافه شدن تدریجی نیرو‌های متخصصِ خارج از مجموعه سپاه و تأمین تجهیزات به‌روز، توانست وارد پروژه‌های خاص در این صنعت شود؛ به شکلی که اکنون بخش مهمی از گاز تولید شده در کشور و یا گازی که به شهر‌های مختلف منتقل می‌شود در کارنامه فعالیتی قرارگاه ثبت شده است.

دفاع‌پرس: قرارگاه از چه زمانی تصمیم گرفت با تجمیع شرکت‌های خود، در حوزه نفت و گاز به‌صورت ویژه کار کند؟

قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء از سال ۱۳۹۷ تصمیم گرفت که تمامی شرکت‌های تابعه خود را که در حوزه نفت و گاز فعالیت داشتند در قالب هلدینگ نفت، گاز و پتروشیمی تجمیع کند تا بتواند به‌صورت کامل در زنجیره نفت و گاز بهتر عمل کند؛ بر این اساس با تأسیس هلدینگ مورد اشاره اکنون بالغ بر ۲۰ شرکت و مؤسسه در حوزه‌های مختلف مانند اکتشاف، لرزه‌نگاری، شناسایی میادین نفت و گاز در دریا و خشکی، حفاری چاه‌های نفت و گاز در مناطق یادشده با وسایل منحصربه‌فرد، در ذیل آن فعالیت می‌کنند.

قرارگاه امروز در حوزه نفت و گاز از دستگاه‌های منحصربه‌فردی استفاده می‌کند که در گذشته در اختیار شرکت‌های خارجی قرار داشت؛ در واقع چون به واسطه تحریم‌ها دستگاه‌های مورد نیاز از سوی خارجی‌ها به قرارگاه داده نمی‌شد، قرارگاه اقدام به خرید و وارد کردن دستگاه‌های مورد نیاز خود کرد و بدین ترتیب با تهیه دکل‌ها و سیستم‌های شناوری و بالگردی برای فعالیت در دریا مستقل شد.

در واقع با تهیه این امکانات بود که توانست حفاری فاز‌های ۱۳، ۲۲ و ۲۴ پارس جنوبی را انجام دهد و اکنون هم در میادین «رشادت» و «سیری» در حال فعالیت است؛ اما قرارگاه در حوزه میان‌دستی، بالغ بر شش هزار کیلومتر خط انتقال نفت، گاز و فرآورده‌های نفتی اجرا کرده و در حوزه پایین‌دستی هم در ساخت پالایشگاه‌ها، پترو پالایشگاه‌ها و پتروشیمی فعالیت دارد؛ مانند پالایشگاه‌های ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۲۲ و ۲۴ پارس جنوبی؛ بدین ترتیب بالغ بر ۱۵۶ میلیون مترمکعب گازی که از پارس جنوبی می‌آید، پالایش شده و برای مصرف وارد شبکه سراسری گاز می‌شود.

همچنین بزرگترین پالایشگاه میعانات گازی دنیا به نام پالایشگاه «ستاره خلیج فارس» در بندرعباس توسط این قرارگاه احداث شده که در این پالایشگاه بالغ بر ۴۰ میلیون لیتر بنزین تولید می‌شود؛ به نحوی که تأمین ۴۰ درصد از سهم تولید بنزین کشور با اجرای پروژه‌های قرارگاه صورت می‌گیرد.

در همین رابطه، پالایشگاه دیگری نیز با نام «مهر خلیج فارس» در مجاورت پالایشگاه قبلی در حال احداث است که با راه‌اندازی آن ۱۳ میلیون لیتر دیگر به بنزین کشور اضافه خواهد شد؛ به عبارت دیگر، این پالایشگاه می‌تواند ۱۰ درصد تولید بنزین در کشور را افزایش دهد.

دفاع‌پرس: از جمله پروژه‌هایی که قرارگاه در دست دارد، ساخت دو پالایشگاه به نام‌های «شهدای هویزه» و «دماوند» است؛ لطفاً در این رابطه توضیح دهید.

در بخش حوزه پایین‌دستی، جمع‌آوری گاز‌های همراه را نیز دنبال می‌کنیم تا گاز‌هایی که در فلر‌های پالایشگاهی می‌سوزد به‌صورت مدیریت‌شده و بهینه مصرف شود؛ با راه‌اندازی کامل پالایشگاه شهدای هویزه یا NGL۳۲۰۰ روزانه حدود ۵۰۰ میلیون فوت مکعب گاز‌هایی که در فلر‌ها هدر می‌رفت، جمع‌آوری و پس از پالایش به‌عنوان گاز با محصولات پتروشیمی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

در بحث‌های پتروشیمی هم بزرگترین تأسیسات پتروشیمی یوتیلیتی (تأسیسات پشتیبان که امکانات اولیه تولید مانند آب، برق، گاز، مخابرات و… را فراهم می‌کند) که قرار است به ۲۸ شرکت پتروشیمی امکانات ارائه دهد، به نام پتروشیمی «دماوند» در منطقه عسلویه در حال احداث است.

ذکر این نکته هم ضروری است که فاز نخست پالایشگاه «شهدای هویزه» چندی پیش توسط رئیس جمهور افتتاح شد؛ اما فاز دوم آن در دست احداث است که ظرف حداکثر هشت ماه آینده به بهره‌برداری خواهد رسید؛ پالایشگاه «مهر خلیج فارس» نیز در دو فاز طراحی شده است که فاز اول ۵۵ درصد و فاز دوم ۲۵ درصد پیشرفت فیزیکی داشته‌اند.

پایانِ بخش اول

انتهای پیام/ ۲۳۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

افتتاح فاز دوم پالایشگاه «شهدای هویزه» تا پایان امسال/ ساخت بزرگترین تأسیسات پتروشیمی توسط قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء (ص) بیشتر بخوانید »