«درست روبروی دشمن باید پل میساختیم. محمد خدایاری از همرزمان چمران در جبهه جنوب از روحیه خستگیناپذیر چمران در آن شرایط سخن میگوید: حضور چمران به ما نیرو میداد. چمران یعنی ممکن کردن ناممکنها. روی کرخه پلی وجود نداشت، دشمن در تیررس بود. خیلی نزدیک به قدر اینطرف تا آنطرف رود، دشمن را میدیدیم. رودخانه پل نداشت و امکان انتقال نیرو برای حذف دشمن وجود نداشت.
به لحاظ سیستماتیک طبیعی بود که در چنان موقعیت خطرناکی حتی ارتش هم داوطلب ساخت پل نشود. ما سیزده نفر از بقایای یک گروه از دست رفته بیستوپنج نفره بودیم. چمران به ما اطمینان داد و به ارتش هم اعلام کردیم که ما پل را خواهیم ساخت. خیلی زود و آن زود، ۲۴ساعت بود. ۲۴ ساعت حیرتانگیز که فقط اگر در کنار چمران بودی مفهومش را حس میکردی و میفهمیدی.
پل معنایی حیاتی داشت. چوبها را به هم وصل میکردیم و با تیوپهای باد کرده تراکتور در زیر الوارها پل را محکم میکردیم… فردای آن روز، امتحانکننده پل باز هم ما بودیم. ما که با چمران معنا میگرفت.
سر ظهر بود. آبگوشت درست کردیم و روی همان پل نشستیم به ناهار، که تیمسار فلاحی که آنموقع فرمانده نیروی زمینی ارتش بود آمد. ما سوار جیپ شدیم و رفتیم روی آن پل، بچهها هم از آن پشت فیلمبرداری میکردند. فیلمش هنوز هم هست. تیمسار فلاحی باور نمیکرد. یعنی مانده بود توی آن موقعیت خطرناک، دشمنی که قشنگ روبهرویمان بود…! مانده بود چطور بیستوچهار ساعته پل زدهایم…
بعد گفت اگر یک کم آنطرفتر یک پل دیگر هم بود، بستان را فتح شده میدانستیم و من، محسن اللهداد (یادش بخیر او هم شهید شد) چمران و محافظش ناصر با یک بلمچی که حالا اسمش یادم نیست سوار بلم (قایق) شدیم و رفتیم برای ساخت آن یکی پل دیگر.»
انتهای پیام/ 141
منبع خبر