خیلی فیلم بود. دستِ به غیبت کردنش عالی بود. اوایل که همش میگفت: «الغیبتُ عجب کیفی داره» جدی نمیگرفتم. بعداً فهمیدم حضرت آقا، اهل همهجور غیبتی هست. اهل که هیچ، استاده. جیم شدن از صبحگاه، رد شدن از لای سیمخاردار پادگان و رفتن به شهر و از همه بدتر، غیبت در جمع و پشتسر این و آن حرف زدن.
جالبتر از همه، این بود که خودش قانون گذاشت. آنهم مشروط. شرط کرد که: «اگر غیبت از نوع اول (فرار از صبحگاه) را منظور نکنید، از آن ساعت به بعد هرکس غیبت دیگران را کرد و پشت سرشان حرف زد، هر چندنفر که در اتاق حضور داشتند، به او پسگردنی بزنند».
خودش با هم چهار پنج نفرمان دست داد و قول داد. هنوز دستش توی دستمان بود که گفت: «رضا تنبلی رو به اوج خودش رسونده و یکساعته رفته چایی بیاره»، خب خودش گفته بود بزنیم، و زدیم. البته خداییش من بدجور زدم. خیلی دردش آمد؛ همان شد که وقتی توی جاده فاو – امالقصر در عملیات «والفجر ۸» دیدمش، باهاش روبوسی کردم و بابت کتکهایی که زده بودم، حلالیت طلبیدم. خندید و گفت: «دمتون گرم. همون کتکهای شما باعث شد که حالا دیگه تنهایی از خودم هم میترسم پشتسر کسی حرف بزنم. میترسم ناخواسته دستم بخوره توی سرم!».
وقتی فهمیدم «حسن اردستانی» در عملیات «کربلای ۵» مفقودالاثر شد، هم خندیدم هم گریستم. کاش امروز او بود تا بزند توی سرم که اینقدر پشتسر این و آن غیبت نکنم!
شهید «حسن اردستانی»، تولد: سال ۱۳۴۷ شهادت: ۲۳ دی سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ (شلمچه) – خاکسپاری ۱۴ بهمن سال ۱۳۷۵ – مزار: بهشتزهرا (س) قطعه ۲۶ ردیف ۶۹ مکرر شماره ۵۳
انتهای پیام/ 113
منبع خبر