مجاهدت

روایتی از نام چین در متون ایرانی



متنی از قرن ششم چین را چنین توصیف کرده: و در چین ملک عادل بود، حوضی ساخته است سلسله در آن کرده، چون مظلومی بنالد، سلسله را بجنباند، ملک بداند کی مظلوم است وی را راه دهند و انصاف وی بستانند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، ایرانیان و چینی‌ها وارث دو تمدن و دو فرهنگ بزرگ جهان باستان‌اند. دو فرهنگ کهن و چند هزار ساله ایران و چین ارتباطاتی باهم داشته‌اند و این مدعا را می‌توان از شباهت‌های میان اساطیر ایرانی و چینی دریافت و این شباهت‌ها حتی باعث شده تا برخی نظریه‌پردازان این ایده را مطرح کنند که شاید چینی‌ها در حدود بیست و سه قرن قبل از میلاد مسیح از نواحی جنوبی دریای خزر به سمت شرق کوچ کرده‌اند که اکنون و در این مجال مختصر به این مباحث کاری نداریم.

اما بر اساس برخی پژوهش‌ها می‌دانیم که خط برای نخستین بار از ایران به چین رفته و در زمینه‌های هنری مختلف از جمله نگارگری و سفالسازی نیز میان ایرانیان و چینی‌ها روابط دوسویه‌ای وجود داشته است. در زمینه روابط سیاسی نیز پژوهش‌ها نشان می‌دهد که نخستین ارتباط‌ها میان ایرانیان و چینی‌ها به حدود دو قرن پیش از میلاد مسیح باز می‌گردد، به همین دلیل در متون کهن ایرانی نام چین به صورت‌های مختلف ثبت و ضبط شده است. وجود راه عظیم و بزرگ ابریشم که نقطه پیوندی میان ایران و چین بود نیز بر گستردگی این روابط افزود. هرچند دور بودن چین باعث شده بود تا بسیاری از مردم چین را با هاله‌ای از افسانه‌ها بشناسند. این روابط پس از استیلای اسلام بر سرزمین‌های ایران نیز ادامه یافت و این بار چین روابط گسترده‌ای را با تمدن اسلامی در پیش گرفت. این روابط گسترده در پیش و پس از اسلام در متون عمده و مهم تمدن ایرانی تأثیر گذاشته است و این امری طبیعی است و بهرحال باید بخش مهمی از تاریخ کشورها را در متون ادبی و فرهنگی آنها یافت. اکنون شاهنامه فردوسی یکی از منابع مهم برای درک روابط بین ایران باستان و چین و چند و چون این روابط است، هرچند که فردوسی اطلاعات ناصحیحی از چین را نیز ارائه می‌کند.

و در چین ملک عادل بود، حوضی ساخته است سلسله در آن کرده، چون مظلومی بنالد، سلسله را بجنباند، ملک بداند کی مظلوم است وی را راه دهند و انصاف وی بستانند. و در آنجا قاضی و حبس بود

منصور رستگار فسایی بازتاب چین در شاهنامه را چنین توضیح می‌دهد: «بسیاری از داستان‌های اژدهایان و دیوان شاهنامه ملهم از افسانه‌های چینی هستند و گروهی از ناماوران شاهنامه، نیز به نوعی به چین و خُتن منسوبند، به علاوه، سرزمین چین صحنه بسیاری از وقایع و حوادثی است که در شاهنامه از آنها سخن گفته می‌شود. لازم به یادآوری است که کشوری که در شاهنامه چین خوانده می‌شود، دقیقاً با چین امروزی منطبق نیست، زیرا که پیشینیان تصویر علمی و دقیق از چین نداشتند و به همین جهت بسیاری از نواحی مجاور و خارج از چین اصلی و چین بزرگ، ترکستان و تبت و مغولستان را نیز از جمله قلمرو چین به حساب می‌آوردند و چین می‌خواندند و پهلوانان کوشانی چون کاموس و اشکبوس کشانی را نیز چینی می‌نامیدند، در حالی که کوشانیان خود امپراتوری مستقل و نیرومندی در مشرق ایران بودند.»

به باور این پژوهشگر فردوسی چین را سرزمینی بزرگ و پرجاذبه می‌شناسد و بیش از هر کشور دیگر در شاهنامه از آن کشور سخن می‌راند و مردم آن دیار را دارای فرهنگی غنی، هوشیار، توانگر، صاحب قدرت و دانادل می‌شمارد. در شاهنامه، چین، سرزمینی بزرگ و دور، ولی در همسایگی ایران است، دریای چین در کنار آن قرار گرفته و فغفوران، خاقان‌ها و طرخانان بر آن فرمانروایی دارند. مردم و لشکر و ثروت فراوان دارد و از آن کالاهای بسیار به اطراف جهان فرستاده می‌شود و نقاشان چینی در آنجا به بت‌آرایی در بتخانه‌ها و نقش و نگارسازی بر پرده‌ها و پارچه‌های پرنیانی می‌پردازند. در چین، اژدهایان، دیوان و شگفتی‌های بسیار وجود دارد. در دوران اساطیری شاهنامه، چین، جزئی از قلمرو فریدونی است که پس از تقسیم جهان در میان فرزندان فریدون، به همراه توران سهم تور می‌شود و از آن‌پس شاهان توران چون افراسیاب و ارجاسپ که در حدّ فاصل ایران و چین می‌زیستند، خود را شاه یا سالار خاورزمین، توران و چین، شهنشاه چین و سالار چین می‌خوانند. علیرغم بُعد طبیعی چین، ایرانیان، چین را سرزمینی قابل دسترس و نزدیک به خود احساس می‌کردند و بسیاری از وقایع اساطیری و حماسی شاهنامه یا در داخل چین اتفاق می‌افتد و یا به نوعی با چین ارتباط پیدا می‌کند.

ضحّاک در صدمین روز چیرگی خود بر ایران جمشید را تا داخل خاک چین دنبال می‌کند و او را در دریای چین فراچنگ می‌آورد و با ارّه به دو نیم می‌سازد. مفهوم واقعی این داستان اساطیری آن است که اگرچه جمشید به دورترین نقطه جهان پناه برده است، از انتقام جویی ضحاک در امان نیست. همچنین نباید فراموش کرد که در شاهنامه داستانی مستقل به خاقان چین اختصاص دارد که تعمق در این داستان نشان می‌دهد که در این دوران توران و چین دو قلمرو مستقل ولی متحد دارند و سیاست نظامی چین در حمایت از تورانیان، موفقیتی در پی ندارد و به کشته شدن پهلوانان بزرگ چینی و اسارت خاقان چین و پراکندگی لشکر وی منجر می‌شود.

بجز شاهنامه منابع بسیار دیگری نیز به چین اشاره کرده‌اند و چین جایگاه ویژه‌ای بویژه در متون تاریخی جغرافیایی در تمدن اسلامی داشته است. در کتاب «حدود العالم» که متنی است متعلق به سده چهارم هجری چین و حدود و ثغورش چنین تعریف شده است: «ناحیت چینستان، ناحیتی است کی مشرق او دریای اقیانوس مشرقی است و جنوب وی واق‌واق و کوه سرندیب و دریای اعظم و مغرب وی هندوستان و تبت است… و این ناحیتی است بسیار نعمت با آب روان و اندر او معدن‌های زر است بسیار و اندر این ناحیت کوهی است و بیابان و دریا و ریگ است و ملک او را فغفور چین خوانند و گویند کی از فرزندان فریدون است و گویند ملک چین‌سیصد و شصت ناحیت دارد که هر روزی از سال مال یک ناحیت به خزینه آرند و مردمان این ناحیت مردمانی خوب‌صنعت‌اند و کارهای بدیع کنند و به رود… اندر نشسته به تبت آیند به بازرگانی و بیشترین از ایشان دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است و از این ناحیت زر بسیار خیزد و حریر و پرند و خاوخبر چینی و دیبا و غضاره و دارچینی… و اندر این ناحیت پیل است و کرگ.»

مولوی بزرگ داستان دلکشی در در دفتر اول مثنوی معنوی خود دارد به نام «قصه مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورت‌گری» که ابیات نخستین آن چنین است:

چینیان گفتند ما نقاش‌تر * رومیان گفتند ما را کر و فر

گفت سلطان امتحان خواهم درین * کز شماها کیست در دعوی گزین

اما چین به دلیل دوردست بودنش و سختی‌های سفر در منابع دیگری از ایرانیان نیز جای داشت. نویسندگان عجایب‌نامه‌ها نیز حتماً بخشی از متن خود را به چین اختصاص می‌دادند. یکی از این منابع به قلم محمد بن محمود بن احمد طوسی است.

معرفی کتاب «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات»

«عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» نوشته محمد بن محمود بن احمد طوسی متنی جذاب و خواندنی است درباره عجایب جهان و البته که این متن علمی نیست و بیشتر بر شواهد و تعریفات خیالین نگاشته شده است. محمد بن محمود در میان سال‌های ۵۵۱-۵۶۲ با این هدف کتاب را تألیف کرد تا اشخاص بدون خارج شدن از خانه و شهر خود، با شگفتی‌های جهان آشنا شوند و این شگفتی‌ها همه چیز را دربر می‌گیرد. از شگفتی‌های دیگر کشورها و شهرها و شگفتی‌های طبیعت گرفته تا شگفتی‌های انسان‌ها و حتی بیماری‌ها.

همسایه هندوستان‌اند اما اقلیم هند فراخ‌تر است. در چین اسپ دارند و فیل را شوم دارند. در همه چین زشتی و یک چشمی نباشد همه نیکرو باشند، به زمستان و تابستان حریر پوشند، هوا گرم بود و زمین نمگین باشد

نویسنده کتاب در زمان طغرل دوم (آخرین فرمانروای سلجوقی عراق و کردستان‌؛ ۱۱۷۷–۱۱۹۴ میلادی) حیات داشت. محمد بن محمود از آنجا که زاده همدان بوده است در برخی منابع او را به نام محمد بن محمود همدانی خوانده‌اند. اما غالباْ او را به اصالت پدربزرگش طوسی می‌خوانند و می‌شناسند.

متن اصلی کتاب «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» در ۱۰ باب (در متن کتاب با عنوان رکن) نوشته شده است و این ۱۰ باب ۶۶ بخش از عجایب جهان را تشکیل می‌دهند. عناوین برخی از این بخش‌ها از این قرار است: «صفت عرش و لوح قلم»، «صفت اسرافیل و جبرئیل و میکائیل و ملک الموت»، «عجایب آفتاب»، «عجایب ستاره‌ها»، «صفت آتش پرستان»، «عجایب هوا»، «عجایب آب»، «عجایب چاه‌ها»، «عجایب زمین»، «عجایب آدم»، «در خواص آدمی»، «در خواص زنان»، «در احوال مدعیان»، «در احوال کاهنان»، «در معجزات انبیا»، «در کرامات اولیا»، «در علم کیمیا»، «در علم طب»، «عجایب خواب»، «عجایب مرگ»، «عجایب دنیا»، «عجایب زلزله و طاعون و باریدن سنگ»، «عجایب صورت»، «عجایب گور»، «عجایب گنج»، «عجایب دیو»، «عجایب جن»، «عجایب دیو»، «عجایب مار و کژدم»، «عجایب دریاها»، «عجایب نهرها و چشمه‌ها»، «عجایب اقالیم و بلاد»، «عجایب مسجدها»، «عجایب هندوان و سیاهان» و…

طرح مباحث و ساختار صوری این کتاب به تقلید از طبقه‌بندی کتاب طبیعیات ارسطو شکل گرفته است، اما همانطور که اشاره شد محتوای آن علمی نیست و مؤلف به غیر از گفتارهایی از پیامبر (ص) و پاره‌ای حکایات تاریخی، به توصیف جهانی خیالی پرداخته و می‌توان گفت به نحوی میان قصه‌ها و اساطیر گم شده است، هرچند که برخی از مطالب آن با تحولات علوم در آن دوران همخوان است. کتاب پر از حکایات گوناگون است و به همین سبب برخی آن را منبعی مهم برای مطالعه ادبیات عامیانه در ایران به شمار می‌آورند.

تصحیحات «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات»

یکی از نخستین تصحیحات از این متن را زنده‌یاد منوچهر ستوده انجام داد که برای نخستین بار به سال ۱۳۴۵ توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شد. این کتاب اکنون به توسط وارث آن انتشارات یعنی انتشارات علمی و فرهنگی تجدید چاپ می‌شود. جعفر مدرس صادقی نیز یک مجلد از مجموعه بازخوانی متون خود در نشر مرکز را به این کتاب اختصاص داده و آن را با عنوان «عجایب نامه» منتشر کرده است. چاپ نخست این مجلد در ۱۳۷۵ منتشر شد و تا سال ۱۴۰۰ به چاپ ششم رسید.

در چین ملک عادل بود/ روایتی از نام چین در متون ایرانی

مجموعه بازخوانی متون نشر مرکز، شامل ویرایش فنی و صوری جعفر مدرس صادقی است بر متون کلاسیک ادبیات ایران. مدرس صادقی برای این متون رسم‌الخط ساده و یکدست و آشنا برای مخاطبان این دوران انتخاب کرده و حرکت‌گذاری واژه‌های دشوار و نام‌های ناآشنا، نشانه‌گذاری دقیق و درست جمله‌ها، و تجدیدنظر در سطربندی و پاراگراف‌بندی متن را انجام داده است. این کار باعث شد تا عامه مردم که پیشتر به دلیل دشواری خواندن به سمت مطالعه متون کهن نمی‌رفتند، اقبال بسیاری به این کتاب‌ها نشان دهند.

طب ایشان داغ بود. متاع چین پشم بود و دیباج‌ها و دارچینی و مامیران و کاغذچینی و کاسه چینی و زررشته و سنبل و نقاشان حاذق

در ادامه قسمت‌هایی از عجایب چین به نقل از تصحیح زنده‌یاد منوچهر ستوده از «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» را بخوانید:

عجایب چین به روایت «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات»

چین اقلیمی است فراخ جمله کفار دارد، حدی به هند پیوسته است و ملک تبت خراج به ملک چین دهند و در چین مروارید بود نیکو تا یک دانه صد هزار دینار ارزد و در آب خوش بود و لوءلوء دریای شور نیکوتر بود و صافی‌تر، اما آنکه در آب خوش بود بزرگ‌تر بود. و این صدف جانوریست چندانکه بچه کبوتر، دو صدف بوی درآمده به وقتی معلوم به شب برآید و صدف بگشاید و چند قطره از باران نیسان بستاند و صدف بهم آرد و زیر شود تا آن قطره در آن صدف رنگ وی گیرد و لوءلوء شود و در باب جواهر بگویم.

و در چین ملک عادل بود، حوضی ساخته است سلسله در آن کرده، چون مظلومی بنالد، سلسله را بجنباند، ملک بداند کی مظلوم است وی را راه دهند و انصاف وی بستانند. و در آنجا قاضی و حبس بود… همسایه هندوستان‌اند اما اقلیم هند فراخ‌تر است. در چین اسپ دارند و فیل را شوم دارند. در همه چین زشتی و یک چشمی نباشد همه نیکرو باشند، به زمستان و تابستان حریر پوشند، هوا گرم بود و زمین نمگین باشد، برنج خورند و گوشت خوک…

طب ایشان داغ بود. متاع چین پشم بود و دیباج‌ها و دارچینی و مامیران و کاغذچینی و کاسه چینی و زررشته و سنبل و نقاشان حاذق تا یکی جامه دیباج ببافت و بر در خانه درآویخت به فخر، غلامی گفت: «این جامه را عیبی است.» ملک چین گفت: «چه عیب دارد؟» گفت: «صورت طاووسی بر آن کرده‌اند که شاخ خرما در منقار دارد و طاووس شاخ خرما برنتواند گرفت، اگر به شهری دیگر برند عیب کنند.» و دیگری جامه‌ای درآویخت بر آن نقش کرده مرغ بزرگ بر سنبله نشسته، گفت «سنبله‌ای ضعیف مرغی را بر نتواند اشت و دوتا گردد و سر بزیر آورد.» ملک بفرمود تا جام‌ها بدریدند و آن غلام را خلعت داد. مقصود آنست که تا بدین حد اندیشه کنند.

و آخر بلاد چین تبت است و چین را به نام چین بن فغفور بن کماری بن یافث بن نوح خوانند.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل