مجاهدت

روایتی از نخستین تشرف شهید ابوحامد به بارگاه رضوی


از امام رضا (ع) ممنونم تو را نصیبم کردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مرکز رسانه‌ای فاطمیون به مناسبت ایام ولادت امام رضا (ع) برشی از کتاب خاتون و قوماندان، روایت زندگی ام‌البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) را منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید؛

در حرم، حالت تضرّع و استغاثه‏اش اشکم را درآورد. می‌‏دیدم که در وجود این مرد، چقدر آشوب و دل‏نگرانی است. کاش چیزی به نام پول اختراع نمی‌‏شد، تا این قدر خوشی‏‌ها کوتاه نبود و عمر شادی‏‌ها و خنده‏‌ها را این قدر گذرا نمی‌‏کرد. بهترین نماز عمرم را همان جا پشت علیرضا خواندم. وسط این غوغا و گیر و باری که درست شده بود، احساس غرور می‏‌کردم. قدم‌‏هایم محکم‌‏تر شده بود. به علیرضا گفتم: «کنار تو انگار دارم روی ابر‌ها قدم می‏زنم.»

خندید و سری تکان داد و گفت: «ان‌‏شاءالله که بتوانم همیشه مراقبت باشم و به من تکیه کنی!»

کنار ضریح دعا خواندم و به خاطر وجود علیرضا از خدا تشکر کردم. وقتی به محل قرار رسیدم من زودتر گفتم: «زیارت قبول.»

یک ساعت، همۀ زمانی بود که رفتیم و زیارت کردیم و برگشتیم! از ترس این که دیرتر از پدرم به خانه برنگردیم! اما دست بر قضا پدرم دروازه را باز کرد. هر دومان جا خوردیم. من بیشتر شرم شدم. پدرم به سردی دست علیرضا را که به سمتش دراز شده بود فشرد.

وقتی داخل اتاق بی‏بی نشسته بودیم، باز هم برایم از توکل گفت و همراهی و همدلی خودمان. بعد گفت: «از امام رضا تشکر کردم که تو را نصیب من کرده. بقیۀ راه دیگر چیزی نیست. درست می‌شود. زندگی بالا و پایین، زیاد دارد. اشتباه من بود که حاجی را ناراحت کردم. کم‏کم از دلش درمی‌آورم!»

بعد از یک هفته پدرم به علیرضا گفت: «دوست ندارم هر وقت می‌آیم خانه، تو اینجا باشی! برو خانۀ فامیلتان!»

علیرضا هم به‌نرمی گفت: «من در مشهد جایی ندارم حاجی! یا باید بروم هتل یا بروم افغانستان. منزل دوستانم که نمی‌روم، چون هم برای شما زشت است هم برای من. حتماً با خودشان می‌گویند الان که زن داری چرا نمیروی خانۀ خُسورخِیل‌ات (۱)»

پانوشت: ۱. خسور به معنای پدرزن و خسورخیل به معنای طایفۀ پدرزن است.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر
خروج از نسخه موبایل