مجاهدت

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی در برنامه هفتگی دیدار با خانواده شهدا، به دیدار خانواده شهید قرآنی «مرتضی نخست‌کار» رفتند و با برادران شهید، «مجتبی و مهدی نخست‌کار» به گفت‌وگو پرداختند.

سبزعلی: اگر شهید نخست‌کار در قید حیات بود، از قاریان خوب بین‌المللی می‌شد

در ابتدا استاد و پیشکسوت قرآنی «محمدحسین سبزعلی» اظهار داشت: من از خانواده شهید نخست‌کار تشکر می‌کنم که ما را به‌حضور پذیرفتند.

وی ادامه داد: «رحیم قربانی» مسئول قرآن و عترت بسیج،  شیفته ارتباط با خانواده شهدای حافظ و اهل قرآن است. ما اولین گروه همخوانی قرآن در جمهوری اسلامی را با نام «گروه شهید مداح» تشکیل دادیم و اساتیدی مانند عباس امام‌جمعه، محسن بادپا و خیلی افراد دیگر در این گروه بودند. بعد از مدت‌ها گروه «قدر» درست شد و خیلی پس از آن، گروه «محمد رسول الله (ص)» تشکیل شد. این‌ گروه، کار‌های بزرگ و فاخری در حرم امام رضا (ع)، کربلا و اقصی نقاط انجام می‌دهند و برنامه‌های موفقی دارند که برنامه‌های صدا و سیما را پوشش می‌دهند و پخش می‌شود.

شهید نخست‌کار به‌دنبال باطن و حقیقت قرآن بود/ توصیف شهید قرآنی از زبان معلم قرآن او/کامل می‌شود

سبزعلی در مورد ارتباطی که با شهید نخست‌کار داشت، گفت: ارتباط من با شهید، ارتباط رفاقتی نبود و من استاد او بودم. سال ۱۳۶۰ در اولین دوره مسابقات بین‌المللی، من رتبه دوم را آوردم؛ در حالی که شهید نخست‌کار در کلاس‌های قرآن من شرکت می‌کرد.

این استاد قرآن افزود: خیلی‌ها در کلاس قرآن من شرکت می‌کردند و یکی از آن‌ها شهید نخست‌کار بود  که خیلی شیفته قرآن بود و همیشه در کلاس حاضر می‌شد. اگر این شهید در قید حیات بود، یکی از قاریان خوب کشور و بین‌المللی می‌شد که به ظاهر قرآن اکتفا نکردند و به‌دنبال باطن و حقیقت آن رفتند و به دستورات الهی عمل کردند.

وی ادامه داد: کار اصلی و بهتر را خودِ شهید کرد و امثال ما فقط الفاظی را (مانند «ز»، «ظ»، «ض»، «ذ»، «س»، «ص» و…) به جا می‌آوریم. این‌ها قابل قیاس نیستند. خداوند، خود وعده داده است که شهدا در کنار پیامبر (ص)، ائمه اطهار (ع) و بهترین جای بهشت، جای دارند. ملائکةالله و خزانه‌های بهشت کسانی که اهل بهشت هستند را با سلام، صلوات، درود و تحیت، عزت و احترام خاصی وارد بهشت می‌کنند. خداوند می‌فرماید: این بهشت، پاداش کسانی است که در دنیا به دستورات ما عمل کردند.

سبزعلی اظهار داشت: در آن دوران به محض اینکه نامی از «دروازه غار» می‌آمد، مردم می‌ترسیدند، چون آنجا مرکز فساد و… بود، اما در همان محیط (میدان محمدیه (میدان اعدام قدیم) و پایین‌تر از آن در چهارراه دروازه غار) چنین جوانی شیفته و اهل مسجد، قرآن و جلسه قرآن شد. ما او را شناختیم و به او گفتیم اگر در راه قرآن ادامه دهی، آینده خوبی خواهی داشت.

قربانی: اگر ما شهدای قرآنی را می‌شناساندیم، بسیاری از مشکلات بوجود نمی‌آمدند

در ادامه «رحیم قربانی» مسئول قرآن و عترت بسیج اظهار داشت: گروهی که امروز در اینجا حاضر شده است، به نمایندگی از اساتید، قاریان و حافظان در منزل یکی از شهدای قاری و حافظ حضور پیدا کرده است.

وی در مورد دیدار با خانواده شهدای قرآنی گفت: برنامه دیدار با شهدای قرآنی، برنامه‌ای است که حدود شش سال است که در حال انجام است و روز‌های چهارشنبه هر هفته با حضور جمعی از اساتید و قاریان انجام می‌شود.

قربانی در مورد کمیته شهدای قرآنی توضیح داد: کمیته شهدای قرآنی با حضور اساتید و نهاد‌ها و سازمان‌های قرآنی در سازمان قرآن و عترت بسیج سپاه حضرت رسول (ص)؛ اعم از شورای عالی قرآن، سازمان دارالقرآن، اوقاف، وزارت ارشاد و سایر نهاد‌ها، تشکیل شده است که شهدای قرآنی را شناسایی و معرفی می‌کنند.

مسئول قرآن و عترت بسیج ادامه داد: در این راستا بیش از ۳۰ نوع فعالیت اعم از برگزاری یادواره شهدای قرآنی، تولید مستند از این دیدارها، تولید کتاب و نماهنگ‌های مختلف و موارد زیادی پیش‌بینی شده است که یکی از آن‌ها هم، این دیدار‌ها است.

وی افزود: اگر ما این شهدا را به جامعه قرآنی اعم از اساتید و جوانان می‌شناساندیم، الآن بسیاری از مشکلاتی که هستند را نداشتیم. این غفلتی است که باید جبران شود. این‌ شهدا به‌عنوان اسوه‌ها و الگو‌های عملی آیات قرآن بودند که علاوه بر تلاوت قرآن، در عمل به قرآن تا پای جان ایستادگی کردند.

نخست‌کار: نگاه چند بعدی به مسائل، نیاز امروز کشور ماست

در ادامه «مجتبی نخست‌کار» برادر بزرگتر شهید نخست‌کار اظهار داشت: برادرم به‌همراه حسین سبزعلی در سال ۱۳۵۶ یک محفل هیئت، قرآن و تفسیر قرآن داشتند. این‌ها برای جلسات خود نظم داشتند؛ اینگونه که ۳۰ دقیقه تلاوت قرآن، ۳۰ دقیقه تجوید، ۱۵ دقیقه تفسیر و ۳۰ دقیقه هم بحث و بررسی پیرامون مسائل روز داشتند که فکر می‌کنم امروز «کرسی‌های آزاداندیشی» نام گرفته‌اند. از تمام گرایش‌ها هم در این محفل شرکت می‌کردند. قشر مذهبی و غیرمذهبی در کنار هم مباحثه می‌کردند. چیزی که نیاز امروز کشور ماست.

برادر شهید نخست‌کار ادامه داد: این‌ شهدا جلوتر از زمان خودشان حرکت می‌کردند. برادر من هم «پرتویی از قرآن» تفسیر مرحوم آیت‌الله طالقانی و هم تفسیر مرحوم «محمدتقی شریعتی» پدر مرحوم علی شریعتی را مطالعه می‌کرد. چیزی که امروز نیاز کشور ماست. آن‌ها تک‌بعدی به قضایا نگاه نمی‌کردند و مردمی بودند.

قربانی در این میان اظهار داشت: خیلی‌ از مردم با نام برخی از شهدا آشنا نیستند چه رسد به منش آنها. یکی از اهداف ما در این دیدار‌های هفتگی این است که با سبک زندگی این شهدا که همان سبک زندگی قرآنی است، بیشتر آشنا شویم و آن را میان جامعه قرآنی و جوانان منتشر کنیم. غفلتی که امروز اثر آن را می‌بینیم و در نتیجه عدم معرفی خوب اینهاست.

وی افزود: هدف ما این است که گوشه کوچکی از ابعاد زندگی این شهدا را بشناسانیم که این‌ها در درجه اول در عمل به قرآن پیشتاز بودند و در مرحله بعد بحث قرائت و حفظ به میان می‌آید.

نخست‌کار ادامه داد: من، مرتضی را به نقل از سردار «حمزه حمیدنیا» به شما معرفی می‌کنم. مرتضی، فرزند سوم خانواده بود و از آنجا که یکی از فرزندان به رحمت خدا رفت؛ در نتیجه دومین فرزند ذکور خانواده است. از دهه ۵۰ به مباحث مذهبی علاقه‌مند شد.

برادر شهید افزود: شهید، هم در کلاس‌های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت می‌کرد (که آن روز جوانان علاقه‌مندی که می‌خواستند مقابل چپ‌ها بایستند و روشنفکران اسلامی در همین حسینیه شرکت می‌کردند)؛ همچنین پای صحبت‌های مرحوم کافی هم می‌آمد. این‌ها می‌آمدند و تمیز می‌دادند که چه کسی درست می‌گوید.

وی گفت: مرتضی در کلاس تفسیر قرآن مرحوم طالقانی شرکت می‌کرد و ساکی که بعد از شهادتش برای ما آوردند، حاوی مجموعه آثار دکتر شریعتی، مرحوم طالقانی، شهید مطهری و باقی افراد بود. این‌ها نشان می‌دهند که این افراد در ۴۰ سال پیش، خاکستری به مسائل نگاه می‌کردند. اینگونه نبود که تنها یک طرف را ببینند و جلو بروند. نیاز کشور ما هم همین است و باید نسل جوان را به همین عادت بدهیم که چند بعدی مسائل را ببینند و بعد بتوانند قضاوت کنند.

نخست‌کار گفت: برادر من، شهید جاویدالاثر و از کسانی است که پشت پیراهن خود نوشتند: «ما می‌رویم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیریم» هرچند که مادر خودش سیلی خورد.

مرتضی با آنکه معمم نبود، اما امام جماعت بود و میان دو نماز تفسیر قرآن می‌گفت

وی در بیان خاطره‌ای از برادرش اظهار داشت: سردار «حمزه حمیدنیا» در خاطره‌ای از مرتضی که برایم تعریف می‌کرد، به من گفت: روزی آرم‌های سپاه را به همه داده بودند، اما از آنجا که عملیاتی در پیش بود و گروهک‌ها هم در غرب کشور فعال شده بودند.

ما به همه گفتیم آرم‌های سپاه را از روی لباس‌هایشان بردارند. مرتضی از من خواست که این آرم را در جیبش بگذارد. از او علت را پرسیدم، گفت: «اگر تیری به قلبم خورد، اول به آن (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة) بخورد، بعد به قلب من بخورد. من این خاطره را بعد از ۴۰ سال فراموش نمی‌کنم. 

نخست‌کار گفت: آن موقع عقیدتی سیاسی وجود نداشت، اما به نقل از سردار حمیدنیا، آن موقع مرتضی کار عقیدتی سیاسی را هم می‌کرد. با اینکه معمم نبود، اما امام جماعت بود و بین دو نماز ۱۵ دقیقه تفسیر قران می‌گفت و به‌وسیله خطبه و روایت حضرت امیر (ع) در نهج‌البلاغه همه را آگاه می‌کرد.

وی افزود: مرتضی باید روز ۱۷ دی به مرخصی می‌آمد؛ چون مراسم نامزدی او بود، اما گفت: من باید بمانم تا این عملیات تمام شود، بعد برگردم، اما به شهادت رسید. برادرم به چیزی که می‌خواست برسد، رسید و تنها شهید گمنام گردان خود بود؛ چون پیکر همه برگشت.

برادر به‌دنبال نشانی از برادر

برادر شهید نخست‌کار افزود: من برای جست‌وجو در مورد مرتضی به شهرستان نهاوند رفتم. همه می‌گفتند مرتضی مفقودالاثر است و من در روزنامه جمهوری آمدم و تنها یک عکسم مانده است. من عکسی را از طریق یکی از دوستانم پیدا کردم. یک شب به ذهنم رسید که کسانی که در این مجموعه بودند را پیدا کنم. نام دو شهید بود. با همسرم به مشهد رفتیم. یک نفر گزارش شهیدی که روز قبل از این عملیات به شهادت رسیده بود را نوشته بود و زیر آن را امضا کرده بود، «امیرجواد شکیان» و امضا «د. ر».

وی گفت: ما همه جا را برای این نام پیگیری کردیم، هیچ‌جا نبود. ما به جهاد خراسان مراجعه کردیم و به هرکه گفتیم، گفت: چنین کسی نداریم.

فردی گفت: «این نام به لهجه مشهدی، «گوارشکی» است.» بررسی کردیم تا به نام «امیر جوارشکیان» رسیدیم؛ در حالیکه «د» نداشته است. همه سرهم می‌خواندند. وی را پیدا کردیم.

نخست‌کار ادامه داد: در نتیجه از اطلاعاتی که گرفتیم، «هاشمی» وزیر سابق بهداشت، افشار و دیگر دوستان هم در این تیپ بودند و ما چهار شهید دیگر را هم پیدا کردیم. امام رضا (ع) به ما کمک کردند تا اینها را پیدا کنیم.

برادر شهید نخست‌کار گفت: ما اسم دو شهید را گرفتیم، ولی ما را راه ندادند. من خود را معرفی کردم که در خانواده‌مان شهید داریم تا ما را به داخل راه دادند و ما داخل رفتیم. ما دیدیم که انتهای پذیرایی یک تخت یک‌نفره قرار دارد و مادری که خوابیده است و به‌وسیله کپسولی که کنار تختش قرار دارد، به‌زور نفس می‌کشد. از ما پذیرایی کردند. من عکس مرتضی را در منزلشان دیدم.

وی افزود: ما به جست‌وجوی خود ادامه دادیم و اطلاعات خوبی را پیدا کردیم. من دستخط و خاطرات شهیدی که موقعیت سوق‌الجیشی را کشیده و تا دو روز قبل از عملیات خاطرات را خودش نوشته است را پیدا کردم.

مناجات با خدا در دمای زیر صفر

نخست‌کار گفت: شهید در مناجاتی که با خدا داشت، در دمای زیر صفر در مهران نوشته بود: «خدایا! اگر به شدیدترین عذاب‌ها جزایم دهی، باز هم تو را می‌پرستم.

خدایا! اگر تمامی آدمیان و تمامی هستی از من روی گردانند و فقط تو از من خشنود باشی، یک آیینه و لحظه‌اش برایم از یک عمر بالاتر است.

خدایا! آتش عشقت را بر تمام وجودم مسلط کن.

خدایا! چنان عشقی به من عطا کن که اگر خونم را بریزند، نقش «لا اله الا الله» را بر روی آسمان‌ها نمایان کند.

خدایا! ذره‌ای از غیرتت را بر ما انسان‌های خاکی عطا کن تا از تصویرکنندکان و بندگان خاص تو باشیم.

خدایا! مرا در مسیر زندگی ثابت قدم دار تا در بازگشت به سوی تو بهترین راه‌ها، شهادت را بجویم.»

برادر شهید ادامه داد: شهید در فرازی از وصیت نامه‌اش می‌گوید: «از دولت انقلابی‌مان حمایت کنید و در مقابل اشتباهات او انتقاد کنید.» همان چیزی که امروز آقا می‌فرمایند.

قرار نبود اتفاقاتی که امروز داریم می‌بینیم، بیفتند

وی افزود: امروز من هرگاه به تصویر شهید نگاه می‌کنم، خون را در چشمانش می‌بینم؛ چون قرار نبود اتفاقاتی که امروز داریم می‌بینیم، بیفتند. من خروجی کار را می‌بینم. امروز ما باید ابعادی از زندگی شهدا مانند سالم زندگی کردنشان و برای نوامیس مردم زندگی کردنشان را معرفی کنیم. آنها شهید ناموس مردم شدند.

نخست‌کار ادامه داد: این عکس در ارتفاعات غرب کشور، کوه‌های «کنجانچم» در مهر ۱۳۵۹ گرفته شده است و شهید نخست‌کار به‌عنوان امام جماعت، صدیقی از جهاد نیشابور، جوارشکیان، شهید انوری، شهید یحیی احمدی و شهید ناصر صفری یزد در این عکس حضور دارند. شهید صفری یزد از آمریکا آمده بود.

برادر شهید ادامه داد: سال ۱۳۵۶ هیئتی بود که در آن شرایط سخت، مرتضی با هزینه شخصی خودش بچه‌ها را جمع می‌کرد در حسینیه‌ «مکتب توحید» که در کوچه‌ای قرار داشت که الآن به نام برادر من است، به آنها قرآن یاد می‌داد. بچه‌ها را از میدان محمدیه جمع می‌کرد و به کن، سولقان می‌آورد؛ آنها را تشویق می‌کرد و از خروجی آن‌ها قاری بیرون می‌آمد.

نکند مرتضی برگردد و نتواند ما را پیدا کند

وی افزود: بعد از شهادت برادرم، ما به‌دنبال نشانه‌هایی از برادرم بودیم و مادرم خیلی اذیت شد. مادرم بسیار به پنجره و خیابانی که از آنجا مرتضی را با اسفند راهی کردیم را نگاه می‌کرد و می‌خواست منزلمان خود را عوض کند، با خود می‌گفت: نکند مرتضی برگردد و نتواند ما را پیدا کند.

نخست‌کار گفت: مادر من تا دقیقه آخر چشم‌انتظار مرتضی بود و هرگاه تلویزیون تصویر «حسین سبزعلی» را نشان می‌داد، مادرم می‌گفت: «مرتضی.» او را می‌دید، طوری بود که انگار صدای مرتضی را می‌شنود.چشم‌انتظاری سخت است. کسی که مزاری برای بچه‌اش ندارد و گمشده دارد، خیلی شرایط سختی دارد.

شهیدان را شهیدان می‌شناسند

برادر شهید ادامه داد: راه، نیت و هدف شهدا با خروجی که بعضاً الآن می‌بینیم، اصلا سنخیت ندارد. شهدا پله‌های ترقی برخی از آقایان هستند. شهیدان را شهیدان و کسانی که کنار آن‌ها هستند، می‌شناسند.

وی در پایان اظهار داشت: برادر من روز ۱۹ دی ۵۹ در ۲۴ سالگی در یک عملیات مقدماتی شهید شد، اما تاریخ شهادت او را به اشتباه ۱۹ بهمن ۱۳۵۹ ذکر کرده‌اند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل