به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، کتاب «دین» مجموعه خاطرات گردآوری شده بچههای مسجد جزایری است که به همت علی مسرتی به رشته نگارش در آمده و انتشارات سوره مهر نیز این کتاب را به چاپ رسانده است.
در بخشی از این کتاب زندگینامه شهید «عبدالعظیم شوشترینژاد» آمده است که به شرح زیر است:
شهید «عبدالعظیم شوشترینژاد» متولد سال ۱۳۳۵ است. خانواده او از ایرانیهای مقیم عراق بودند که به دلیل ایرانی بودن در سال ۱۳۵۱ از آن کشور اخراج شدند. خانوادهاش مدت چهار سال در یک اردوگاه در شهرستان جهرم استان فارس در چادر زندگی کردند و به همین دلیل امکان ادامه تحصیل برای او فراهم نشد.
در سال ۱۳۵۵ به اهواز مهاجرت کردند و عبدالعظیم در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد. با شروع و اوجگیری انقلاب اسلامی، او در راهپیماییها شرکت میکند و به پخش اعلامیههای حضرت امام (ره) میپردازد.
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته میپیوندد و در کمیته به مقابله با ضدانقلاب و دشمنان انقلاب میپردازد. چندی بعد در شرکت کربن ایران در قسمت حراست مشغول به کار میشود. با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج مسجد جزایری چند بار به جبهه اعزام میشود.
شهید در این باره نوشته است:
«با یک گروه ۱۰ نفری از اهواز به خرمشهر رفتیم و به مقاومت در برابر نیروهای دشمن پرداختیم. در راه آهن که میجنگیدیم، فاصله میان ما و دشمن بسیار کم بود و ما از زیر قطار به طرف دشمن میرفتیم و به طرف تانکهای دشمن شلیک میکردیم.
یک روز حدود ۹ ساعت با تانکها درگیر شدیم و یکی دو تانک را به آتش کشیدیم، اما تعداد آنها زیاد بود. غروب با یک زخمی به عقب برگشتیم و برای استراحت و تهیه مهمات به مسجد جامع رفتیم.»
شهید شوشترینژاد بعد از خرمشهر مدتی در آبادان در جبهه ذوالفقاری نیز مقابل نیروهای دشمن ایستادگی کرد. او در سال ۱۳۶۲ از طریق رزمندگان مسجد جزایری به قرارگاه نصرت پیوست و به عملیات شناسایی و اطلاعات رزمی پرداخت. او به قرائت قرآن انس داشت و به طور منظم زیارت عاشورا میخواند.
شهید در یادداشتی نوشت: «اینجا معمولاً تمام هفته نماز شب میخوانم، اما موقعی که به مأموریت شبانه میروم و موقعیت ایجاب نمیکند، نمیتوانم نماز شب بخوانم. شبهای جمعه دعای کمیل را به طور دسته جمعی میخوانیم. وقتی زیارت عاشورا را میخوانم به خصوص صبحهای جمعه به یاد صحنههای کربلا میافتم.»
شهید عبدالعظیم شوشترینژاد پس از شرکت در عملیات آزادسازی خرمشهر با یکی از بستگان خود ازدواج کرد و مدتی بعد صاحب یک فرزند دختر شد. دخترش نوزادی هشت ماهه بود که پدر در عملیات خیبر در حالی که مشغول نجات مجروحان بود، بر اثر اصابت ترکش به سرش به فیض شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/ 118
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است