مجاهدت

اقدام شجاعانه «عزت‌شاهی» برای فریب ساواک


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۲۶ ژوئن به‌عنوان روز حمایت از قربانیان شکنجه نام‌گذاری شده است. این روزی است برای پرداختن به کسانی که تجربه‌های هولناکی را پشت سر گذاشته‌اند تا جهانیان در باره آنچه ناگفتنی است، گفت‌وگو کنند.

فیلم زیر مصاحبه‌ای است که با عزت‌الله شاهی انجام شده است. وی از جمله معروف‌ترین مبارزینی است که خشن‌ترین و سخت‌ترین روش‌های شکنجه ساواک را تجربه کرد، اما به طرز حیرت‌آوری مقاومت کرد و در هم نشکست.

وی از سال ۱۳۵۱ تا سال ۱۳۵۷ را در زندان گذراند و بعد از انقلاب، نام خانوادگی خود را به «مطهری» تغییر داد.

«وی در ابتدا اظهار داشت: بسم الله الرحمن الرحیم.. من عزت‌الله شاهی هستم. متولد ۱۳۲۵ هستم و سال ۱۳۵۱ هم دستگیر شدم. دستگیری من اینگونه بود که مرا به رگبار گلوله بستند و هفت گلوله خوردم و دستگیر شدم.

شاهی در مورد دستگیری خود گفت: آن موقع که من به هوش آمدم، اطرافم را دیدم که ۱۰-۲۰ نفر دور و بر من اعم از بازجو، شکنجه‌گر، فلان و نگهبان و افسر هستند. من در آنجا لُخت مادرزاد بودم، اما گفتم: نکند که من زنده بمانم و نتوانم مقاومت کنم.

وی افزود: اگر با آن روحیه از من بازجویی می‌کردند، شاید من الآن از خائنان درجه یک بودم. گفتیم: خدایا، ما در این دنیا هر کاری کردیم، برای تو بوده است، به خاطر تو بوده است. یک سری حرف به خدا و ائمه (ع) زدم. تمام این‌ها ۱۰ دقیقه طول نکشید و من که آن روحیه را داشتم، بعد از آن دو رکعت نماز، سر به سر آن‌ها می‌گذاشتم و با چنین روحیه‌ای، من ۴۸ ساعت آدرس منزلم را ندادم.

شاهی ادامه داد: من برای آنکه وقت بگذرانم تا بچه‌های بیرون خانه ما را تخلیه کنند، معطلشان کردم. بعد از ۴۸ ساعت، گفتیم: آقا، می‌گوییم؛ منتها آن موقع پاکتی در خانه بود که ما آن موقع رفتیم و شعبان بی‌مخ را زدیم، در خیابان صاحب جمع، یک پیرزن جلوی موتور ما سبز شد. ما برای اینکه وی را زیر نگیریم، ترمز را با هم گرفتیم و موتور کله کرد و خوردم زمین و کتف سمت چپ من آسیب دید.

وی در معرفی «حسین محمدی» گفت: من رفتم پیش آن دکتر و گفت: اسمت چیست؟ می‌خواست نسخه بنویسد. من الکی گفتم (این الکی است و مهم نیست) حسین محمدی. آنجا این دو روز، این ۴۸ ساعت، فقط فکر کردم که اگر این‌ها رفتند خانه خالی نشده، آن پاکت را پیدا کردند، روی آن نوشته حسین محمدی، من این حسین محمدی را چه کار کنم؟ بگویم کیست؟ من تمام این‌ها را گردن حسین محمدی انداختم.

روشی که «عزت‌الله شاهی» با آن روحیه تحمل خود زیر شکنجه‌ها را بالا برد/ روش «عزت‌الله شاهی» برای فریب ساواک

شاهی در مورد معطل کردن ساواک ادامه داد: من گفتم که من قراری دارم. من قرارش را بگویم، زودتر بروید بگیرید. مواظب باشید که این دوش خوبی است. زود فرار می‌کند. آدرس دادیم و رفتند و پیدایش نکردند؛ چون کسی نبود، قراری نبود، الکی من یک چیزی گفتم.

وی در مورد پاکتی که وزارت اطلاعات برای او فرستاده بود، بیان کرد: سه، چهار سال پیش از بچه‌های وزارت اطلاعات پاکتی برای من فرستادند و گفته بودند که این برای تو است. ببین چه چیزی است؟

من نگاه کردم و دیدم که کروکی آن آدرسی که من برای حسین محمدی داده بودم و قرارش را لو داده بودم، آن را ساواک با خودکار و خط‌کش کروکی کشیده و منطقه را در نقشه کشیده است و پایین آن هم نوشته است که ۱۷ اکیپ، ۴۸ ساعت منطقه را زیر نظر داشتند و حسین محمدی سر قرار نیامد.

شاهی در مورد ترفند ساواک برای اعتراف گرفتن گفت: آن موقع که دستگیر شدم، ۲۵-۲۶ ساله بودم، ولی ازدواج نکرده بودم. پدر و برادرم هم خیلی سعی کردند که من ازدواج کنم، ولی من زیر بار نرفتم. می‌گفتم من ازدواج کنم، زنم دست کی بیفتد، بچه‌ام دست کی بیفتد؟ اما جوری مطرح کرده بودند که از هر دو (سه) نفری، یکی از آن‌ها ساواکی هستند و مردم از سایه خودشان هم وحشت داشتند.

وی ادامه داد: آن موقع‌ها می‌گفتند که هر وقت آدم دستگیر شود، بعضی مواقع زن و بچه آدم را جلویش می‌آورند و به او تجاوز می‌کنند، حرف‌هایی می‌زنند یا کار‌هایی می‌کنند. گفتم: هر وقت این کار‌ها باشد، زن من را جلوی من می‌آورند، می‌خواهند چه کارش کنند؟ چقدر اذیتش می‌کنند؟ آنجاست که آدم ضعف نشان می‌دهد و می‌برد و حاضر است هر کاری را بکند که با زنش این کار را نکنند.

شاهی در توضیح شکنجه‌های ساواک گفت: شلاق که می‌زدند، اگر روی پا یا روی دست، همین‌طوری یه‌وری بزنند، این پوست و ناخن با هم کند می‌شوند. به بدنشان، به جا‌های حساس بدنشان شوک برقی می‌دادند. این کار را که می‌کردند، طرف می‌لرزید و حالت تشنج به او دست می‌داد.

وی افزود: آن وقت کمیته هم (اگر شما به موزه عبرت رفته باشید) آنجا تختی گذاشته‌اند، ما را شش ماه آنجا به تخت بسته بودند. ۲۴ ساعت و روزی سه-چهار دفعه هم پذیرایی می‌کردند و با کابل و سوزاندن و شلاق و لگد و… می‌زدند.

شاهی گفت: حالا ما می‌خواهیم این رژیم را با رژیم شاهنشاهی مقایسه کنیم. هیچ‌کدامشان قابل مقایسه نیستند. اینکه انسان بایست از خودش بگذرد تا بتواند این کار را بکند. انسان تا از خود نگذرد، نمی‌تواند.

وی در پایان افزود: آن موقع هم من از خودم هیچی نداشتم؛ هر چه بوده است، به نظرم از توسلات به ائمه (ع) و کمک‌های خدا بوده است. چون من نه برای پُستی این کار را کردم و نه برای مقامی. همیشه هم مرگ جلوی چشمم بوده است. حالا هم همیشه آماده هستم.

کد ویدیو

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل