نماد سایت مجاهدت

بی‌قرار همچون «محمدرضا فرهادی» / مبارزی که در نوجوانی به فرمان امام (ره) لبیک گفت

بی‌قرار همچون «محمدرضا فرهادی» / مبارزی که در نوجوانی به فرمان امام (ره) لبیک گفت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از بیرجند، «فاطمه سیفی» مادر شهید «محمدرضا فرهادی» در روستای نوفرست بیرجند متولد شده و تک دختر خانواده بود. در گیرودار ایام جوانی بود که «عباسعلی فرهادی» به خواستگاری‌اش می‌رود و پس از تأیید پدر، دختر به عقد «عباسعلی» در می‌آید و عروسی‌یشان در روستای نوفرست با شور و شوق برگزار می‌شود.

«عباسعلی» پدر شهید «محمدرضا فرهادی» معمار بود و سوادش تنها در حد خواندن و نوشتن قرآن بود، بعد از مراسم ازدواج، زندگی‌یشان را در شهر بیرجند آغاز کردند. «فاطمه سیفی» زندگی خوب و آرامی را در کنار «عباسعلی» می‌گذراند. چند سال بعد از ازدواج باردار می‌شود و تلاش می‌کند همیشه بهترین خوراکی‌ها و البته روزی حلال تغذیه کند. خدا فرزندی به نام «پروین» به آن‌ها می‌دهد که دنیایشان را از این رو به آن رو می‌کند.

ثمره زندگی «فاطمه» با «عباسعلی»   

«پروین» که پا به دنیای کودکی می‌گذارد خداوند سه دختر دیگر نیز به آن‌ها عطا می‌کند. مادر آخرین فرزند خود را نیز باردار می‌شود و ثمره زندگی‌اش با «عباسعلی» چهار دختر و یک پسر به نام «محمدرضا» می‌شود.

شهید «محمدرضا فرهادی» در 17 شهریورماه سال 46 در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. با توجه به اینکه تنها فرزند پسر خانواده بود تولدش باعث شور و شعف خانواده شد. «محمدرضا» هنوز دو ساله نشده بود که پدر را از دست داد و سرپرستی فرزندان به عهده مادر قرار گرفت.

از همان کودکی با همسن و سالانش متمایز بود کودکی را سپری کرد، بعد از دوران ابتدایی دوران راهنمایی را در مدرسه «فرزان» سپری کرد که همزمان با شروع انقلاب بود، سر از پا نمی‌شناخت و اهل منزل بارها دیده بودند که تا نیمه شب خانه نمی‌آمد، مادر که خیلی علاقه عجیبی به او داشت پیگیر بود که با چه کسی رفت و آمد می‌کند و کجا هست و دوستانش چه افرادی هستند، به خانواده‌های مستضعف و محروم علاقه داشت و وقت زیادی را با آن‌ها می‌گذراند.

روزها و سال‌ها می‌گذرد تا تک پسر خانواده قد می‌کشد. بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. از همان کودکی در کنار مادر نماز می‌خواند و بیشتر اوقات در مسجد بود. مادر برای اینکه فرزندش تشویق شود به امام جمعه مسجد سفارش می‌کند تا «محمدرضا» را مورد تشویق قرار دهند.

گریزی به زندگینامه «محمدرضا»

به بهانه سالگرد شهید «محمدرضا فرهادی» نخستین شهید خبرنگار خراسان جنوبی در پی فوت مادر این شهید والامقام به سراغ خواهر شهید رفتیم تا گوشه‌ای از خاطرات «محمدرضا» را برایمان بازگو کند.

آرام و دلنشین لب به سخن می‌گشاید و بیان داشت: «محمدرضا» بعد از تحصیلات راهنمایی وارد هنرستان ابوذر شد که آنجا با انقلاب آشنا و دین خود به انقلاب و اسلام را ادا می‌کرد و زمانی که مأموران در خیابان حکیم‌نزاری به مردم حمله کرده بودند او خیلی راحت در منزل را باز کرده و مردم را به آنجا هدایت و پناه داد.

وی ادامه داد: اینجا بود که وارد انجمن انقلاب اسلامی شد و زمانی که ما در خصوص این اقدامش از او می‌پرسیدیم، گفت: اینجا خلوصی دیدم که در هیچ مدرسه‌ دیگری ندیدم، خبر و مسائلی که می‌شنید به تهران می‌فرستاد و خبرنگار روزنامه آینده‌سازان شد ما این مطلب را بعد از شهادت او متوجه شدیم.

نماز اول وقتی که مقدم بر همه‌چیز بود

خواهر شهید فرهادی بیان داشت: برادرم به نماز اهمیت می‌داد و به محض اینکه صدای اذان می‌آمد برای ادای نماز می‌رفت، حق‌الناس را بسیار مواظبت داشت و همیشه به ما می‌گفت آلودگی جسم، آلودگی روح را به دنبال دارد و سعی کنید روح خود را سالم نگه‌دارید و بر نفسانیت خود حاکم باشید. 

وی با اشاره به اینکه برادرم از حضور در مجالسی که غیبت بود پرهیز می‌کرد، گفت: سکوت عجیبی داشت و دائم در تفکر بود و به خانواده شهدا و مستضعفان علاقه خاصی داشت و پیرو ولایت بود و منتظر بود امام انقلاب دستوری بدهند و اطاعت کند. 

پروین فرهادی با بیان اینکه «محمدرضا» اصرار داشت به جبهه برود اما می‌گفتیم تو عصای دست مادر هستی و قبول کرد، یادآور شد: زمانی که حضرت امام(ره) پیام دادند که «رفتن به جبهه از اهم واجبات است» حرف هیچ کسی را گوش نکرد و از آنجایی که علاقه شدیدی به امام(ره) داشت، عازم جبهه شد.

رفتن مخفیانه به جبهه

خواهر شهید فرهادی ادامه داد: یک شب که ساعت از 12 شب گذشته بود مادرم با من تماس گرفت که «محمدرضا» هنوز به خانه نیامده و از دوستانش و از جمله شیخ شهاب(دوست محمدرضا) سراغش را گرفتیم که آقای شهاب گفت؛ «محمدرضا» چون اطلاع داشته که مادرش اجازه نمی‌دهد به جبهه برود با اتوبوس راهی مشهد شده تا صبح به وسیله قطار به جبهه اعزام شود.

وی با بیان اینکه بعد از شنیدن جریان،‌ مادرم بسیار ناراحت شد و خواهرم به همراه همسرش راهی مشهد شدند تا «محمدرضا» را برگردانند، اضافه کرد: «محمدرضا» برای خداحافظی با مادر راضی به برگشت به بیرجند می‌شود اما در بازگشت به مادر می‌گوید؛ «اگر حضرت فاطمه(س) در روز قیامت جلوی شما را گرفت؛ پاسخی دارید برای حضرت؟» که مادرم با شنیدن این جمله خود «محمدرضا» را راهی جبهه می‌کند.

خواهر شهید فرهادی تبیین کرد: از مادر پرسیدم چطور اجازه دادید؟ پشت جبهه هم می‌توانست تلاش زیادی کند که مادر در حواب سؤالم گفت: «جوابی برای آخرت و حضرت فاطمه زهرا(س) ندارم و همانجور که او عصای دست من بود می‌خواهم او را تحویل حضرت فاطمه(س) بدهم».

وی با اشاره به اینکه مادرم از منزل تا میدان امام(ره)  تمام فاصله دنبال او راه می‌رفت و به او نگاه می‌کرد و می‌گفت او را به خدا می‌سپارم که جلوی ائمه اطهار(علیم‌السلام) و خداوند روسفید باشم، افزود: مادرم تمام وقت خود را صرف تربیت همه ما به ویژه «محمدرضا» کرد طوری که وقتی خبر شهادت او را آوردند تمام دوستانش آمدند و به خضوع و تواضع او غبطه می‌خوردند.

نوید شهادت برادر در خواب خواهر

پروین فرهادی مطرح کرد: در شب شهادت برادرم خواب دیدم در باغ بزرگی راه می‌روم یک روحانی کنار درخت بزرگی نشسته بود و قرآنی بزرگ در دست داشت همین طور که رد می‌شدم گفتند همشیره آقا رضا، پرسیدم شما؟ گفتن من شهید «محمد شهاب» هستم نمی‌خواهید خبر «محمدرضا» را از ما بگیرید، گفتم اتفاقا امروز زنگ زدن،تا اینکه از خواب پریدم.

هر چند مرور خاطرات گذشته سخت است و طاقت فرسا دستی به صورت کشید و یادآور شد: صبح به خانه مادرم رفتم و به خواهرانم گفتم فکر کنم اتفاقی برای «محمدرضا» افتاده است؛ مادر گفت: «دیروز عصر زنگ زده من خانه نبودم که گوشی را بردارم هیچ مشکلی نیست»، سپس به سپاه رفته و پرس و جو کردیم و گفتند شاید زخمی شده ولی من حدس زدم شهید شده است.

وی اضافه کرد: خبر را که به مادر دادم هیچ عکس‌العملی نشان نداد و گفت: امانتی که خدا به من داده بود بعد از 18 سال بدون پدر بزرگ کردم و خوشحالم که او را به طور شایسته تحویل دادم.

گره‌گشایی برادر برای خواهر

خواهر شهید فرهادی با اشاره به کرامات این شهید والامقام، گفت: در خانواده و دوستان خیلی دیدیم که از «محمدرضا» کرامات دیدند و به خاطر او و مادرم قول دادم تا وقتی زنده‌ام راه او را ادامه بدهم.

وی گریزی به فعالیت «محمدرضا» در زمینه خبرنگاری زد و افزود: در بحث رسانه آن زمان وسایل سمعی و بصری نبود و برادرم از یک ابر و چوب استفاده و خبرها را تکثیر می‌کرد و در کنار «مهرور؛ خبرنگار صداوسیما» خبرها را منتشر می‌کرد؛ از کارهای خبری و مطالب منتشر شده شهید در روزنامه‌ آینده‌سازان اخباری اسنادی موجود است.

پروین فرهادی با بیان اینکه هر زمان به مشکلی بر می‌خورم به مزار برادر شهیدم آمده و درد و دل می‌کنم و مشکلاتم حل می‌شود، تبیین کرد: «محمدرضا» هر جا احساس می‌کرد کاری می‌تواند انجام دهد دریغ نمی‌کرد، به قدری بر نفس خود حاکم بود، در مسئله حجاب وقتی او را در خیابان می‌دیدیم حتی ما را نمی‌شناخت مگر اینکه او را صدا می‌زدیم چون اضلا به زن‌ها نگاه نمی‌کرد. 

این دیدار و گفت‌وگو هم همانند سایر دیدارها به اتمام رسید اما آنچه که باید بدان توجه داشت این است که خانواده شهدا، الگوی صبر، مقاومت و ایستادگی بوده و یادگاران گهرباری هستند که همواره شایسته تقدیر و سپاسگزاری جامعه بوده و خواهند بود بنابراین بی‌تردید خلوص و تلاش‌های آن‌ها، الگویی برای نسل جوان کشورمان بوده و امید است که با تکریم و احترام به آن‌ها بتوان یاد عزیزان‌شان را گرامی داشته و در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تلاش کنیم.

انتهای پیام/ لیلا لیموئی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خروج از نسخه موبایل