شهید محمد بروجردی از موسسین سپاه پاسداران ۱۴ ساله بود که در سال ۱۳۴۷ با شرکت در کلاسهای آموزش قرآن و معارف اسلامی قدم به دنیای پر تب تاب مبارزه گذاشت. خودش میگوید: «وقتی به این کلاسها رفتم قرآن را خواندم و مفهوم آیات را فهمیدم چشم و گوشم روی خیلی مسایل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کرده اند». پس از چندی با تشکیلات مکتبی «هیاتهای مؤتلفه اسلامی» مرتبط شد و ضمن شرکت در جلسات نیمه مخفی سیاسی- عقیدتی، که به همت شهید بزرگوار «حاج مهدی عراقی» تشکیل میشد سطح بینش مکتبی و دانش مبارزاتی خود را بالا برد. در سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و یکسال بعد به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد. مادرش میگوید: «به او گفتم پسر حالا که احضارت کرده اند میخواهی چکار کنی؟ گفت: مادر من مسلمانم مطمئن باش تا جایی که بتوانم تن به چنین ذلتی نمیدهم. من از خدمت به این شاه لعنتی بیزارم. میفهمی مادر، بیزار!» او به قصد دیدار با حضرت امام خمینی (ره) از خدمت فرار کرد، اما حین عبور از مرز زمینی ایران – عراق توسط عناصر ساواک شناسایی و دستگیر شد.
بروجردی نهایتا پس از شش ماه اسارت از زندان آزاد شد و به طور حرفهای قدم به میدان مبارزات سیاسی- مکتبی گذاشت. درقدم نخست در صدد برآمد تا با روحانیت متعهد پیرو خط امام تماس و ارتباط بر قرار نماید. چندی بعد در رابطه با تشکلهای فرهنگی- تبلیغاتی دست به کار چاپ، تکثیر و توزیع اعلامیهها و پیامهای حضرت امام شد. شهید بروجردی در سال ۱۳۵۵ به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان امام موسی صدر از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دورههای آموزش نظامی و چریکی نزد شهید چمران و شهید محمد منتظری پس از ۲ ماه به ایران بازگشت. پس از چاپ مقاله موهن ساواک در روزنامه اطلاعات و قیام خونین ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶، و سرکوبی خیزش روحانیت و مردم شهر قم، محمد یک رشته عملیات چریکی فشرده و ضربتی را علیه تاسیسات سیاسی – امنیتی و مراکز به ظاهر فرهنگی رژیم و حامیان آمریکایی آن، طراحی و اجراء کرد. وی در سال ۱۳۵۶ با همکاری دوستان خود فعالیتهای نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب گروه توحیدی صف چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد.
او هنگام بازگشت امام خمینی (ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را برعهده گرفت.
سرلشکر محسن رضایی سال ۱۳۴۹ پس از ورود به هنرستان فنی صنعت نفت فعالیتهای مذهبی و سیاسی را با همراهی اسماعیل دقایقی، عبدالله ساکیه، فریدون مرتضایی و غلامرضا قمیشی، آغاز کرد که در دورهای توسط ساواک دستگیر و راهی زندان شد. او در بخشی از خاطرات خود نوشته است: «شهر کاملاً ملتهب بود. ارتش در اهواز حکومت نظامی اعلان کرده بود و تانکها وارد خیابان شده بودند. روی تانکها تعداد زیادی چماق به دست نشسته بودند و جاوید شاه میگفتند. آنها برای ایجاد رعب و وحشت از روی خودروهایی که در کنار خیابان پارک شده بود، رد میشدند؛ جلوی برخی از خودروهای سواری را میگرفتند و از مردم میخواستند که جاوید شاه بگویند و به امام توهین کنند. من و شهید جهان آرا در یکی از خیابانها مقابل حرکت تانکها آرایش گرفتیم و به محض آن که در ابتدای خیابان ظاهر شدند، با کلاشینکف به آنها حمله کردیم. آنها غافلگیر شده بودند و نمیدانستند چه کار کنند… ما تیراندازی میکردیم و همزمان شعار الله اکبر، درود بر خمینی و مرگ بر شاه میدادیم. پس از تیراندازی سوار خودرو شدیم و از منطقه فاصله گرفتیم. این اقدام روحیه انقلابی مردم را افزایش داد. همان روز اطلاعیهای به نام منصورون در خصوص حمله به تانکها و چماق به دستها صادرکردیم. در عملیات گروه منصورون آقایان علی شمخانی، غلامعلی رشید، محمدباقر قاضیانی و محمد فلاح حضور فعال داشتند.»
شهید محمد جهان آرا در سال ۱۳۴۸ تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری روح الله خمینی همراه عدهای از دوستاناش وارد مبارزات سیاسی علیه دولت محمدرضا پهلوی شد و گروه الله اکبر را راه اندازی کرد. در اواخر سال ۱۳۴۹ همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر درآمد. دو سال بعد اعضای گروه توسط ساواک شناسایی شد و تمام اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. در جریان این دستگیری، محمد جهانآرا به یک سال زندان محکوم شد.
در سال ۱۳۵۵ جهان آرا به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه معتقد به مبارزه مسلحانه بود درآمد. در سال ۱۳۵۷، هنگامی که قرار بود به سرپرستی سید علی اندرزگو به سوریه و اردوگاههای مقاومت فلسطین سفر کند، به دلیل کشتار مردم تهران در میدان ژاله در هفدهم شهریور ۱۳۵۷ از سفر بازماند.
سید یحی رحیم صفوی دوران دانشجوی سید یحیی مصادف است با مبارزات انقلابیون که از همین رو او به همراه دانشجویان دیگری، چون مهدی باکری اقدام به ایجاد تشکلهای دانشجویی کرده و حضور در تظاهراتهای ضد رژیم ستم شاهی شرکت کرد که در یکی از همین تظاهراتها از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح شد. او از اعضای گروه «صف» بود که به همراه دوستانش کار ساماندهی و هدایت سیاسی دانشجویان را در دانشگاه تبریز را برعهده داشت. همزمان با سپری کردن خدمت سربازی که بر سوابق نظامی او افزود و باعث شد ارتقا درجه پیدا کند به قم رفت تا در جلسات آیت الله دستغیب و آیت الله مدنی فیض شرکت کند. پس از آنکه در جریان تظاهرات مردم تبریز از ناحیه ران پا گلوله خورده و به شدت تحت تعقیب ساواک قرار گرفت از ایران خارج شده و به سوریه رفت. در آنجا مشغول آموزش انواع فنون مبارزات چریکی شد و شروع به یادگیری انواع عملیاتها و ملزومات آن کرد، سپس در جنوب لبنان رفت و در آنجا به مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی پرداخت. با اوج گیری مبارزات در کشور و پس از آنکه امام به فرانسه رفت سید یحیی نیز عازم فرانسه شد. مدتی در آنجا ماند و پس از آن با کسب اجازه از محضر امام به سوی ایران عزیمت کرد، پس از ورود به اصفهان مکانی را برای آموزشهای چریکی انتخاب کرده و شروع به آموزشهای مربوطه کرد.
انتهای پیام/ ۱۴۱
منبع خبر