سردار جعفر اسدی که در محورهای جنوبی همراه با لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و حاج قاسم سلیمانی در مقابل دشمن میجنگید خاطره جالبی را از آن دوران روایت کرده است که به شرح زیر است:
«یادم هست که [در محور اول عملیات مشترک دشمن] در نزدیکی شلمچه تا صبح با بعثیها یک جا خوابیدیم! نماز صبح را که خواندیم شروع به آماده کردن گردانها کردیم که به طرف مرز حرکت کنند.
یک مقدار که هوا روشن شد یکی از برادران رزمنده گفت که این تانکهای لشکر ۴۱ ثارالله (ع) را هم بگویید با ما جلو بیایند.
گفتم کدام تانکها؟
گفتند همینها که اینجا ایستادهاند.
من نگاه کردم دیدم چندین تانک و نفربر جلوی ما ایستادهاند.
پیش حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله (ع) رفتیم. من گفتم: این تانکهایتان را نمیفرستید جلو بروند؟
گفت: اینها مال ما نیست. با کمی تأمل هر دو بلافاصله متوجه شدیم که اینها عراقی هستند.
من از فرمانده گردان پرسیدم: اصغر کجا میروی؟
گفت: داریم میرویم گروهان آخری را سوار کنیم و جلو برویم.
گفتم: بگو پیاده شوند.
گفت: برای چه پیاده شوند؟
گفتم: با چه کسی میخواهی بجنگی؟
گفت: میخواهیم به مرز برویم. آنجا که بعثیها هستند.
گفتم: اینها بعثی هستند.
گفت: نه؛ این تانکها متعلق به لشکر ۴۱ است.
گفتم: نه، اینها بعثی هستند. بعد از نماز صبح که هوا روشن شده بود ما فهمیدیم که آنها بعثی هستند که دیشب تا صبح در نزدیکی هم خوابیده بودیم. از بس که آنها خسته بودند و ما هم خسته شده بودیم تا دیر زمانی میجنگیدیم و درگیر بودیم و شب به این منطقه آمدیم و از هوش رفته بودیم.
حالا صبح برای نماز صبح که بلند شدیم تا نیروها را بفرستیم که جلو بروند، دیدیم بعثیها کنار ما هستند. همان جا درگیر شدیم؛ درگیری بسیار سنگین و تنگاتنگ بود که الحمدلله موفق شدیم از مرز بیرونشان کرده و خاکریزهای مرزی را ترمیم کنیم. پدافند را بردیم آنجا گذاشتیم و جیپهای ۱۰۶ را مستقر کردیم.
منبع: عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/ 118
منبع خبر